3 Destiny Of A Kim

276 50 2
                                    

Chapter 3:
Namjoon P. O. V:
(آنچه گذشت)" خوب نامجون! ی رازی رو بهت میگم ک نباید ب هیچ کسی بگی خب! حتما واست جالبه ک اینجا چه نوع مغازه‌ایه یا اینکه من اینهمه اطلاعات از کجا دارم و خب جواب من اینه ک اینجا ی جائیه ک باهاش میتونی ب گذشته و حتی آینده سفر کنی ولی همونطور ک توی اون آهنگی ک دم در پخش می‌شد شنیدی باید بهت بگم ک تو اگه الان از اینجا بری دیگه نمیتونی برگردی چون دیگه هیچ هویتی نداری و کسی نمیشناستت! و تنها راه زنده موندنت توی اون زمان برای تو اینه که یکیو نجات‌ بدی ک درگیر مسئله مهم عشقی ای هست و آینده‌ی خیلی ها از مرگ در امان بمونه! قرارداد میبندی؟ اسم اون شخص ب طور مخفیانه و راز آلود توی برگ قرارداد درج شده فقط باید بفهمی از چه روشی باید استفاده کنی! یک ماه بیشتر وقت نداری اون شخص رو پیدا کنی وگرنه توی حلقه های زمانی گیر میفتی و چون اونجا گیر میفتی هیچ وقت نمیمیری و همیشه در عذاب خواهی موند! حالا قرار داد میبندی؟ اگه آره، ب گذشته یا به آینده؟ "
مصمم جواب دادم :" به گذشته، قرارداد میبندم! "
¡ادامه‌ی داستان¡
یک نفس قهومو سر کشیدم و ب چشم های پسری ک خودشو جی هوپ معرفی کرده بود خیره شدم.
بلند شد و رفت و دیگه ندیدمش. ب جرئت میتونم بگم ک غیب شد و دوباره از ناکجا آباد با لباس های عجیبی ظاهر شد. انگار لباساش تغییر کرده! لباساش لباس های سنتی دوران گوریو بود! ی تیکه کاغذ و ی لیوان چای دستش بود. اومد سمتم و سر جای قبلیش نشست! دوباره گفت :"کیم شی مطمئنی؟ دو روز دیگه نیای بگی توروخدا منو برگردن 2019 دوباره! تو قراره هزاران سال در گذشته سفر کنی! آماده ای؟" نمیدونم این اعتماد به نفس از کجا بهم داده می‌شد ولی دیگه مهم نبود چون ناخواسته گفتم:"آره فقط باید بگی چیکار کنم!" "خوب ی توضیح بلند بالا داره! تو باید اول این کاغذ رو بخونی و امضاش کنی بعد اون لیوان چای رو میخوری و وارد جایی مثل منظومه‌ی شمسی و راه شیری میشی بعد با ی سرگیجه و سر درد چشماتو باز میکنی و میبینی ب عنوان یکی از اعضای خانواده ی سلطنتی یعنی پسر عموی امپراطور ک حافظشو از دست داده بهوش میای و نکته ی مهم اینه ک قرارداد همراهت میمونه! تو باید با توجه ب نشانه های اون قرارداد شخص مورد نظرو پیدا کنی! بهت گفتم! فقط برای پیدا کردنش 1 ماه وقت داری! از روزی ک پیداش میکنی تا مدت 2 هفته وقت داری تا مشکلش رو حل کنی! وقتی پیداش کنی خودت متوجه میشی کیه! پس خودافس! " قرارداد رو کامل خوندم! و پایینشو امضا کردم، چای رو خوردم و بعد همون حالت هایی ک جی هوپ بهم گفت حس کردم! وارد راه شیری شدم، با یه سردرد تهوع آور چشمامو باز کردم! لباس سرتاسر سفید استایل قدیم تنم بود! و دیدم ک آره مثل اینکه واقعا توی گوریو بودم!

MAGIC SHOP✨🔮🇰🇷Où les histoires vivent. Découvrez maintenant