Chapter 11 :
Alin P. O. V :
وقتی به خونه رسیدیم تهیونگ به طرز وحشتناکی که نمی دونم چرا توی شوک به سر میبرد برای همین رفت بالا پیش کوکی! بهش گفتم نره... بهتره...
یونگی هم همچنان حالش خیلی بد بود... جواب سوالمون رو نگرفتیم چون جی هوپ گفت نمیدونه... گفت غیر ممکنه ولی نمیدونه! به هر حال... رفتم به نامجون سر بزنم... بیچاره بخاطر پدرش خیلی ناراحته... آقای کیم... خیلی مرد مهربونی بود...
وفتی وارد اتاق شدم نامجون پشتش به من بود و فکر کنم داشت گریه میکرد... چون وقتی صداش کردم، جوابش یه بله باصدای گرفته بود!
♭نامجونی... تو نباید این کارا رو با خودت بکنی!
برگشت سمتم و درست حدس زدم... داشت گریه میکرد...
رفتم سمتش و بغلش کردم... بوسه ی نرمی به لباش زدم
®️آلین..... اون... خیلی... منو... دوست... داشت....
♭م... میدونم ولی.. باید با این موضوع کنار بیای!
®️س... سخته!
♭آ.. آره خیلی سخته ولی شدنیه!
همون موقع تلفنش زنگ خورد
®️میشه جواب بدی؟
♭آره حتما
یه شماره ی ناشناس بود!
صدای پشت تلفن صدای یه زن بود که گفت: سلام! آقای کیم نامجون؟
یه زن به شماره ی دوست پسر من زنگ زده؟
♭سلام.. بفرمایین!
صدا گفت:ببخشید فکر کنم اشتباه گرفتم
♭اوه نه نه! کاملا درسته! بفرمایین، با نامجون کاری داشتین؟ دوست دخترشون هستم...
گفت:اوه بله! ببخشید ممکنه تلفن رو به خودشون بدین؟
♭نه خیر خانوم! دستشون بنده! خودشون گفتن من جواب بدم! شما ام تون رو بفرمایید!
گفت:اوکی باشه!
تلفن رو گذاشتم رو اسپیکر و خانومه ادامه داد: من یکی از مسئولان اداره انحصار وراثت هستم... برای تعیین ارث پدرشون مزاحم شدم!
♭اوه بله بله... کمپانی کریستال که متعلق بهشون بود و کاخشون...
جواب داد :بله! و خواستم بگم مدارک آقای کیم تحت نظارت قرا گرفت و وصیت نامه توسط خانوم جیسو، وکیل خانوادگی خوانده شد... همه و همه به برادر بزرگ رسیده چون آقای کیم نامجون هنوز به سن قانونی نرسیدن!
®️چ.. چی؟ بابا..همیشه از وصیت نامه متنفر بود..!
♭ب.. باشه! خانوم... ما بعدا با شما تماس میگیریم!
جواب داد: باشه فقط شما باید به اینجا مراجعه هم بکنین!
♭باشه باشه! باهاتون تماس میگیرم!
و تلفن رو قطع کردم!
♭کارِ جیسوعه!یونگی میگفت!
®️چ.. چی؟چرا جیسو؟ اون و پدرش و جدش سالیان سال برای جد من کار میکردن! و اینکه یونگی کیه؟
♭اسم واقعیه شوگا هیونگه!
®️هان؟از کجا میدونی؟
♭هوپی هیونگ گفت!
®️هوپی؟ تو هوپی رو از کجا دیدی؟
♭لباساتو عوض کن بریم بالا پیش تهیونگ و یونگی! برات میگن!
®️میریم طبقه ی 4!امشب برنامه ها داریم! امشب دوباره بنگتن(ضد گلوله، اسم گروه خلاف پسرا) به خیابون های سئول میره!
موبایلمو برداشتم و بچه ها رد خبر کردم!
توی گروپ مسیج فرستادم : راس ساعت 5 میبینمتون! امشب بنگتن به خیابون میره! مین شوگا، جیسو گند بالا آورد! مجهز بیاین!
ESTÁS LEYENDO
MAGIC SHOP✨🔮🇰🇷
Fanfic🔛خلاصه : «با ریتم آهنگ مجیک شاپ بخونین. ثانیه ی 54 تا دقیقه ی 1:44» 'this game you entered is weird. It will change your life. Are you sure you want to do this? Are you sure you want to do this? this game you entered is weird. It will change your l...