Chapter 34:
Jimin P. O. V :
نگران تهیونگ هستم... توی شوکِ بدی رفته... امروز مراسم خاکسپاری کوکی انجام شد و اون بر نگشت.... گفت که دیگه هیچوقت بر نمیگرده...
~1 ماه بعد~
[ببخشید اینقدر زیاد از این چن وقت بعد ها هست چون میخوام چپتر بعد چپتر آخر باشه]
تهیونگ هنوز برنگشته خونه... اون نباید این کارو با خودش بکنه! حالا کوکی مرده! کاری هم از دستش بر نمیاد! امروز هم مثل هر روز میرم سر خاک کوکی ولی مثل روز های قبل تهیونگ رو از دور نگاه نمیکنم! میرم و بهش اعتراف میکنم!
..سر مزار کوکی...
تازه رسیدم و داشت میرفتم سمت جایی که قبر کوکی بود که دیدم تهیونگ داره درِ یه دَبّه ی پلاستیکی رو باز میکنه.. رفتم جلو و بوی بنزین رو حس کردم... اون احمق چرا دبه بنزین آورده اینجا؟
🕺🏻کیم تهیونگ شی!
برگشت و منو نگاه کرد.. سعی کرد دبه پلاستیکی رو ازم قائم کنه!
👨🏻⚕️چ.. چیه؟
🕺🏻اومدم باهات حرف بزنم!
👨🏻⚕️میشنوم! زود بگو! کار دارم!
🕺🏻خیله خب... خیلی واضح میگم... من عاشقتم... حدود 5 ساله! اون حقیقتی که همه به حز تو میدونستن همین بود! همونی که یه روز جین هیونگ نزدیک بود بهت لو بده!
👨🏻⚕️دیر اومدی... دیگه خیلی وقته که دل من از سنگ شده! اون موقعی که کوکی رفت، قلب منم با خودش برد! حالا خودمم میخوام برم پیشش! میتونی بمونی اینجا و آتیش گرفتمو ببینی، میتونی هم بری!
🕺🏻این کارو با خودت نکن! بخاطر من!
👨🏻⚕️نمیتونی جلومو بگیری!
🕺🏻پس منم باهات میام!
دبه بنزین رو برداشتم و روی خودم و تهیونگ خالی کردم و مطمئن شدم که روی قبر کوکی هو ریخت! فندک رو ازش گرفتم و بنگ... خداحافظ همه...
Namjoon P. O. V :
دیروز با یونگی تصمیم گرفتیم که امروز بریم یه سر به مزار کوکی بزنیم و تهیونگ رو راضی کنیم بیاد خونه... یه ماهه داره تو قبرستون میخوابه! خواستم به جیمین هم بگم بیاد ولی هر چی گشتم پیداش نکردم..
با آلین و یونگی و جین رفتیم سمت قبرستون....
وقتی رسیدیم از دور شعله های آتیش میدیدم... دوییدم جلو و... دو نفر... خودشون رو کشته بودن...
از روی قسمت های باقی مونده بدنشون تشخیصشون دادم...
پارک جیمین...
کیم تهیونگ...
اونا.. هم... از پیش ما رفتن....
یونگی که تازه رسیده بود گفت:
+ا.. اینجا چ.. چه خبره؟
-ا..امیدوارم حدسام درست نباشه...
♭ت.. ته هیونگ و جمن... خودکشی کردن...
آلین نشست همون کنار و شروع کرد زار زار گریه کردن... تلافیه گریه هایی که برای هوپی و کوکی نکرده بود هم گریه کرد.. اینقدر گریه کرد که از حال رفت...
ما هیونگ های بدی بودیم... من، هیونگ بدی بودم... چه برا هوپی،چه برا جیمین، چه برا تهیونگ، چه برا کوکی!++++++++++++++++++++++
بچه ها این آخرین قسمت دارای مرگ و میر است! چپتر بعد ک چپتر آخر هم هست جشن و شادی در 5 سال بعد است... دیگه غصه نخورین😅
ŞİMDİ OKUDUĞUN
MAGIC SHOP✨🔮🇰🇷
Hayran Kurgu🔛خلاصه : «با ریتم آهنگ مجیک شاپ بخونین. ثانیه ی 54 تا دقیقه ی 1:44» 'this game you entered is weird. It will change your life. Are you sure you want to do this? Are you sure you want to do this? this game you entered is weird. It will change your l...