Chapter 13:
+آشغال.. آههه... یه جوری ضربه میزنی انگار... ارثتو.... آه آه... خوردم
نزن پِدَصّگ( pedassag )
ینی انقدر زد به اون نقطهی حساس بی صاحاب که من پاچیدم روش و خالی شدم! اون هم خالی شد توم!... پس از باران... ببخشید اشتباه شد... پس از سکس!...
+هوی حرومزاده!
-هوم؟
+اون تن بی صاحابت مال منه ها!
-باشه! بدن من برا بانی کوچولوم بدن بانی کوچولوم هم برا من!
+باچه!
-بریم اسمامونو رومون تتو کنیم؟
+ب.. باشه!
.... سالن تتو......
-بَه!علیک سلام جناب جی هون (jihoon)!
(جیهون) :اوهو! علیک سلام خدمت کارگردان کیم! چه عجب از این طرفا!
-دو تا کاره تتو دارم!
یه چیزی دره گوش شخصی که جیهون خطاب شده بود گفت بعد پسره یه نگاهی به من انداخت و گفت اوکی حتما!
....
اول قرار بود تهیونگ بکنه بعد من و در تمام مدتی که خودش داشت تتو میکرد نذاشت من طرحشو ببینم! کارش که تموم شد اومد سمت من، پَهلوشو نشونم داد و من رسما پشمام ریخت!
+جان بانی (Jeon bunny) ؟ وات د فاک؟
-حالا صبر کن برا خودتو ببینی!
... نیم ساعت بعد، پس از درد وحشتناک تتو را تحمل کردن...
+آیی! فاک یو کیم تهیونگ! خیلی درد گرفت
بعد یه آینه گرفت سمت سرشونم؛ وقتی تتوم رو دیدم تعجب کردم؛
+وی؟ وی کیه؟ تهیونگ! اشتب زدی؟ تهیونگ با تی شرو میشه ها نه با وی! وی؟ وی آخه؟
-بیبی! تو نمیدونی من به وی معروفم؟
+سریسلی؟ واقعا؟
-اوهوم!
همون موقع اون گوشیه لامصبشو در آورد و از تتوی منو خودش عکس گرفت و گذاشت توی اینستاگرامش! خب راستش دیروز یه پیج توی اینستا برام باز کرده و من برای همین میدونم اینستا چیه! دقیقا 7 دقیقه بعد تعداد لایک های پستش شده بود 1 میلیون و کامنت هاش 5 میلیون! و عمدتا همهی کامنت ها پرسیده بودن 'جان بانی' دیگه کدوم خریه و کیه که وی رو روی سرشونش تتو کرده!
وقتی رسیدیم خونه تهیونگ به سرعت باد یه لایو گذاشت؛
-سلام بچه هاااا! شاید الان تا مرز سکته تعجب کرده باشین که من لایو گذاشتم چون من توی کل عمرم این بار دوممه که لایو میذارم دفعهی اول هم که دستم خورده بود! الان تعداد ویوو ها 994 کا هست! صبر میکنم تا بشه 1 میلیون و شد! خب بچه هاااا! یه خبر خیلی خوب دارم! البته برای خودم خیلی خوبه! شما هارو نمیدونم! اوه البته 2 تا خبر! خبر اول فیلم جدیدم هست که قراره تا چند ماه دیگه اکران شه و اسمش سرنوشت یک کیم هست و خبر دومم هم مربوط به همونه! میخوام بازیگر نقش اصلیه فیلم رو معرفی کنم! جانگکوک! کوکو،کوکی، بیا اینجا!
من عین یه پاپی به حرف صاحبم گوش دادم و رفتم پیشش جلوی دوربین!
+سلام! جان جانگکوک هستم!
و هجوم کامنت ها بیشتر شد:'تو جان بانی بودی؟ خودشی نه؟'
-خب راستش آره بچه ها! کوکو دوست پسر منه! بهش بانی هم میگم و به زور بردمش سالن تتو! اصلا راضی نمیشد تتو کنه! خب حالا به هر حال نقش اصلی سرنوشت یک کیم رو کوکی قراره بازی کنه چون بنظر خیلی ها اون یکی از بهترین بازیگر های جهانه
یه سیخونک بهش زدم
+اونا نمیدونن!
-اوه خب! یه خبر دیگه هم دارم! خب منم توی اون فیلم بازی میکنم! ذوق کردین؟ من که الان خودم رو ابرام!
ESTÁS LEYENDO
MAGIC SHOP✨🔮🇰🇷
Fanfic🔛خلاصه : «با ریتم آهنگ مجیک شاپ بخونین. ثانیه ی 54 تا دقیقه ی 1:44» 'this game you entered is weird. It will change your life. Are you sure you want to do this? Are you sure you want to do this? this game you entered is weird. It will change your l...