24 NEVER MIND

65 12 0
                                    

Chapter 24:
Taehyung P. O. V :
بعد از اینکه با اون پسر خوش اخلاقه لباسامو انتخاب کردم و آماده شدم. نامجون یه میکروفون بهم داد و وصل کردم به لباسم و با شوگا هیونگ راهی شدیم. با اون ماشین خفته‌ ی نامجون و شوگی به عنوان راننده، رفتیم سمت رستورانی که آدرسشو برای جیسو فرستاده بودم، آره! دقیقا راس ساعت 10 هست و باهم رسیدیم! اون ماشین رو دید! باید میدید!
رفتم سمتش
👨🏻‍⚕️بانو جیسو! خوشحالم از نزدیک میبینمتون!
⚠️واو،چه جنتلمن، کیم تهیونگ شی؟
👨🏻‍⚕️بله! بفرمایین بریم داخل!
بعد عق، دستشو دور بازوم حلقه کرد و رفتیم داخل رستوران خیییلیییی شیک!
یعنی من الان باید مثل یه پسر 20 ساله رفتار کنم با اینکه 16 سالمه؟
غذا رو سفارش دادیم و اون سکوت بینمون رو شکست
⚠️خب، یه ذره از خودتون بهم بگین! من رو از کجا میشناسی؟
👨🏻‍⚕️خب من چند وقت پیش شما رو توی شرکت آقای کیم دیدم و تحقیق کردم و فهمیدم شما جیسوی معروف، وکیل خانوادگیه کیم شی هستین! از اون به بعد همش دنبال یه موقعیت بودم که باهاتون یه قرار بذارم!
⚠️همم، چه جالب! شما با ایشون نسبتی دارین؟
👨🏻‍⚕️اوه نه نه! من اونروز فقط اونجا بودم برای دیدن یکی از دوستام که اونجا کار می‌کرد، البته الان استعفا داده!
⚠️اوه، و راستی من شمارمو باید عوض میکردم بخاطر یه سری مسائل، فکر کنم خوبه داشته باشینش!
👨🏻‍⚕️بله حتما!
⚠️یه ذره از خودتون بگین!
👨🏻‍⚕️کیم تهیونگ ،20 سالم هست گِـ.. چیز یعنی رشته ی پزشکی میخونم دانشگاه و پدرم ساکن انگلیس هستن و گاهی به خواهرم که ساکن پاریس هست سر میزنن، منم هر 6 ماه یک بار یه سر بهشون میزنم!
⚠️مادرتون چی؟
👨🏻‍⚕️وقتی بچه بودم فوت کردن، الان هم با برادرم، یعنی بهتره بگم با دوست صمیمیم همخونه ام هست! 1 سال ازم کوچیک تره!
⚠️خب شما مگه نمیتونین خودتون همه هزینه اجاره رو پرداخت کنین؟
احمق کوکی دوست پسرمه که باهام زندگی میکنه!
👨🏻‍⚕️اوه نه! خونه برای خودم هست! خب میدونین من و اون باهم زندگی می‌کنیم چون اون خب... آهان، خوب آشپزی میکنه و من بلد نیستم برای همین، وگرنه...
فاک احساس میکنم دارم میرینم!
👨🏻‍⚕️شما چطور؟
⚠️خب.. راستش... پسر بزرگ آقای کیم، عمارت پدرشون رو به پاس زحماتم به نامم زدن و الان با یکی از دوستام با هم زندگی می‌کنیم، منو اون از بچگی باهم بزرگ شدیم... البته اون لزبین هست.
👨🏻‍⚕️بعله! اسمشون... اگه اشکالی نداره میتونم بدونم؟
⚠️مشکلی نیست! اسمش رزی هست! و کارای کامپیوتریم رو اون انجام میده! البته از من چند سال کوچیک تره، من 22 سالمه و اون 17!
👨🏻‍⚕️5 سال!
⚠️چیزی گفتین؟
👨🏻‍⚕️اوه نه هیچی! چه، وکیل جوانی! راستی، شما، سینگلید؟ شنیدم با پسر بزرگ کیم شی قرار میذاری!
⚠️خب... نه راستش! یعنی ایشون ازم خواست تا باهاش قرار بذارم ولی قبول نکردم!
وات د فاک؟ پوکر شدم! ینی چی؟مگه جین گی نبود؟ این حالش خوب نی! مگه این آویزون جین نبود؟
👨🏻‍⚕️خب راستش حالا که سینگلید میخواستم ازت بپرسم دوست داری با من قرار بذاری جیسو؟
⚠️چ.. چی؟ خب راستش... خیلی یهوییه ولی باشه!
👨🏻‍⚕️خب پس میتونم امروز رو اولین دِیتمون محسوب کنم؟
⚠️آره!
فاک فاک فاک کوکی من نمیخام به توعه لعنتی خیانت کنم! ولی بخاطر اون نامجون عوضی مجبورم!
وقتی شاممون رو خوردیم و خواستیم رستوران رو ترک کنیم، دیدم جنده خانوم داره ماشین میگیره!
👨🏻‍⚕️میرسونمت!
⚠️چ.. چی؟ ب.. باشه!
چی؟ به این راحتی قبول کرد؟ فاک یو جیسو! فاک یو جین ! فاک یو نامجون !

MAGIC SHOP✨🔮🇰🇷Where stories live. Discover now