Chapter 10 :
Jungkook P. O. V :
توی خواب و بیداری بودم و یه سری صدا های گنگی میشنیدم تا اینکه کم کم واضح تر شد:
-کوکی! عزیزم! بیدار شو! عشقم؟ پاشو بریم حموم صبحونه بخوریم باید سرنوشت یه کیم رو کلید بزنیم! بیبی بوی من.... وای چقد خوابت سنگینه
همون موقع با چشمای بسته که به ظاهر نشان دهنده ی خواب بودنم بود، لبامو کوبوندم روی لباش!
وقتی چشمامو باز کردم دیدم با چشمای گشاد شده داره نگام میکنه!
اوه شت یادم نبود صبا بوی گُه جلوی بوی دهن آدم لُنگ میندازه! نکنه دهنم بو عن میداده؟ 😭 😭
+چ.. چی شد؟
-سیریِسلی؟ واقعا دوستم داری؟ من فکر کردن دیشب جو گیر بودی یا فقط چون زده بودی بالا!
ناراحت شدم... خیلی....
+یعنی تو عاشق من نبودی؟ فقط میخواستی باهام اونارو کنی؟ خیلی آشغالی تهیونگ...
کم کم اشک های کمم، گوله گوله شد بعد تبدیل شد به عر زدن به پهنای صورت
«🙁☹️😟😞😩😖😥😢😢😭😭😭»
-اوه نه نه نه نه بیب! من واقعا عاشقتم! فکر کردم نکنه تو فقط زده بودی بالا و از من توی واقعیت خوشت نمیاد...
+من... من عاشقتم! واقعا عاشقتم! بیشتر از خودم حتی!
-حالا میشه اون اشکاتو که عین اسید رو قلب من میچکه پاک کنی بریم صبحونه بخوریم؟
+ب.. باشه!
اومدن پاشم که یه درد وحشتناک توی کمرم حس کردم و ناله ی بلندی کردم
+آههخخخههه!
-اوه چیزی شد بیب؟ آها مال اون جیزه دیشبه! فک کنم خیلی بهت سخت گرفته بودم!
+آههه نه مشکلی نیست! فقط میشه تا دم دره حموم همراهیم کنی؟ احساس میکنم یه کُنده ی درخت توم بوده!
-پففف😂😂خیلی بدی! یعنی من کنده ی درختم؟
+نه ولی دیکت دست کمی نداره! پارم کردی آشغال وقتی یه ضرب رفتی توم!
-ببخشید عادت ندارم با باکره ها سکس کنم!
+یااا! باید عادت سکستو ترک کنی اگه بخوای بهم پیشنهاد بدی!
-کیْ خواست به کسی پیشنهاد بده؟
+خیلی آشغالی من وان نایت استنت بودم؟
-نه! من بهت پیشنهاد نمیدم چون جوابت بله هست و امروز قراره بریم اولین دِیتمون! فقط امیدوارم کسی مزاحممون نشه!
...
بعد از یه حموم و صبحونه ی رمانتیک با دوست پسر سکسیَم آماده شدیم تا بریم دفتر کار تهیونگ، عشقمم❤️
(جاست فور فان: نویسنده:داداش دیگه خیلی هندیش نکن
کوکی:نه دیگه! آخه برو ببینش چه سکسیه😍 اوه نه نه نه نرو ببینیش کراش میزنی بعد میخوای هَووی من بشی بعد عشقم بین من و تو منو انتخاب میکنه بعد شکسـ...
نویسنده :آقا بیخیال ولش کن! من تهیونگ تو دیدم قبلا ولش کن برو برو راحت باش هر چه رمانتیک تر سین و وُت های بیشتر به کارت همونجوری ادامه بده)
«در داخل دفتر کیم تهیونگ»
-کوکو؟
+جونم عشقم؟
-میشه الان اینجا بفاکمت؟ لطفا؟ اصن لباتو میبینم سیخ میکنم!
کاملا حس میکرد قرمز شدم
+نه! امشب شاید بذارم! دیشب خیلی سفت میزدی ضربه هاتو! مشکل میدونی از کجا شروع شد؟ از وقتی که یهو اون دیکتو کامل فرو کردی داخل!
-من که معذرت خواستم!
+معذرت خواهی که نمیاد جر خوردگی و درد مرا تسکین دهد!
-بازم ببخش منو بیبی!
+باشه. حالا میخوای نقش ها و فیلم نامه رو دکوپاژ کنی؟
-خببب!
تلفن رو برداشت و به منشی گفت بفرستتشون داخل منم هول شدم چون دقیقا پشت میز تهیونگ نشسته بودم!
اون قسمتش مهم نی! مهم اینه که تهیونگ هو رو همون صندلی بود! بله من روی پای تهیونگ نشسته بودم!
+یااا تهیونگا بذار من پاشم برم اونور بشیـ...
حرفم با باز شدن در قطع شد و چند نفر که میخواستن بیان داخل در بَدو ورود خشکشون زد و چه جالب منم خشکم زده بود!
-یاا! چرا عین گراز خشک شده شدین (البته با اونا بودا)؟ بیاین اون کونای گشادتون رو بذارین بتمرگین دیگه!
+تهیونگ جان! عزیزززم! اَدَب لطفا!
-باشه ببینین فقط چون کوکی گفت!
یه دختر از بین ادنا گفت :کوکی؟ نیک نِیمتو از روی کوکیه معروف هالیوود اسکی رفتی؟
-اولا به تو ربطی نداره دوما این خود اونه!
+تهیونگ! اِهِممم! من دانشجو بودم!
-آها اوکی! فقط من باید میفهمیدم؟
+بعلهه!
+خانوم ببینین این نیک نیم من نیست فقط ته ته بجای جانگکوک میگه کوکی یا کوکو!
یه دختر دیگه پاشد رو به تهیونگ گفت :ت.. تهیونگ؟ مگه من لیْ لیه تو نبودم؟ پس چی شد اون حرفای عاشقانه؟
-بچه ها من میخوام از همین جا اعلام کنم کوکو دوست پسرمه!
دختره دوباره گفت:خیلی آشغالی! حرومزاده!
بعدهم رفت
خب دیگه بریم سره اصل کار! تقسیم نقش ها!
ESTÁS LEYENDO
MAGIC SHOP✨🔮🇰🇷
Fanfic🔛خلاصه : «با ریتم آهنگ مجیک شاپ بخونین. ثانیه ی 54 تا دقیقه ی 1:44» 'this game you entered is weird. It will change your life. Are you sure you want to do this? Are you sure you want to do this? this game you entered is weird. It will change your l...