Chapter 27:
Jimin P. O. V :
فاک فاک فاک فاک! گوه خوردم! جین فاک یووووووو ! داری میگی بخش رسما !
-تهیونگ!
+تهیونگ چی کار کرده؟
👨🏻⚕️ر.. راس میگه چیکار کردم؟
🕺🏻ه.. هیچی بابا! جین هیونگ میشه لطف کنی ببندی دهنتو! داری منو به گا میدی!
خودم از این حجم فحشی که داده بودم تعجب کردم چه برسه به هیونگا!
+جیمین با جینه من چیکار کردی؟
🕺🏻اون داره منو به فاک میده!
شت! قرار نبود این جملا رو به زبون بیارم!
+اتفاقی افتاده؟
- «دوباره گریه میکند» ب.. بچه، گناه داره «فین در دستمال»
🕺🏻جین هیونگ تو رو خدا دهنتو ببند! شوگا میشه اون تهیونگ احمق رو ببری بیرون تا چیزی رو نفهمیده؟
+آهان، مربوط به اون قضیه هست؟
®️آ.. آره!
👨🏻⚕️چه کوفتیه که فقط منو دوس پسرم نمیدونیم؟
🕺🏻هم فاک به خودت هم به اون دوس پسر کیریت!
®️ب.. بیا ببینم ته ته من کارت دارم، به من دیشب گفتی کیری؟
👨🏻⚕️ا.. اون هم به دوس پسر من گفت کیری!
و بلخره نامجون به داد من رسید و تهیونگ رو دور کرد!
هوفففف!
🕺🏻جین هیونگ، جان هر کسی دوس داری... فایده نداره.... هیونگ شوگایا! میشه بیای کراشتو رام کنی؟ به هر روشی! فقط اگه لازم بود برم بیرون بگو بهم!
+برو بیرون نه بخاطر دلایل تو، بخاطر اینکه اگه دوباره تو یا تهیونگ رو ببینه میزنه زیر گریه!
🕺🏻خیله خب ،رفتم...
...ساعت 5 عصر....
Alin P. O. V :
لباسامو برای قرار با رزی آماده کردم و تازه از حموم اومده بودم بیرون که دیدم نامجون نشسته توی آشپزخونه و دوباره داره بطری بطری سوجو کوفت میکنه..
♭نخور اون زهر مارو! چی شده دوباره؟
®️یاد بابام افتادم
♭ببین.. اینم میگذره... فعلا، منه بدبخت باید برم با اکسِ جنابعالی سر قرار...
®️بابا حتی در حدی باهم بودیم که بشه بگم اکس!
♭😑ارواح عمت!
®️چی میخوای بپوشی؟
♭لباسای تو رو!
®️وات؟ د؟ فاک؟
♭چیه خو... خودم تنها لباسهایی که دارم تی شرت و شلوار کوتاه با طرح ها و رنگ های مختلفه.. و کانورس... چیز دیگه ای اصلا ندارم... البته به جز دو یا سه تا لباش شیم و مجلسی که اگه یه روز میخواستم به عنوان نامزد پسر آقای کیم به مهمونی هاش برم بپوشم...
®️نامزد؟
♭😂🤣🤣آره دیگه... من یکِ مِیِ سالی که 17 رو تموم کنم برم توی 18 بذ تو نامزد میکنم بعد 20 سالمم که شد باهم ازدواج میکنیم!
®️😑ما همین الانش هم داریم عین زوج های ازدواج کرده باهم زنگی میکنیم!
♭خاب اون موقع میتونیم بچه دار هم بشیم بعد باید همه این بچه های بنگتن رو از خونمون بندازیم بیرون...
®️😑الان هم توانایی بارداری رو داری... اینجوری نیست که اون موقع فعال شه! همین الان هم میتونیم بچه دار شیم!
♭😑کسخل.. اولا میدونم دوما زیر 18 سال بارداری غیر قانونیه! بعد هم من خونوادم بفهمن زیر 18 سال از این کارا با تو میکنم زرت برم میگردونن آمریکا!
®️به هر حال...
♭شت شت فاک د فاکینگ فاک! دیرم شد... عصرونه دعوتش کرده بودم....
..... در کافی شاپ.....
منتظر قیافه ی کریهش بودم و ساعت از 7 گذشته بود، ما قرارمون 6 و نیم بود...
همون لحظه یه نفر با لباسای تیره و کلاه کاسکت اومد داخل و رفت سمت رسپشن... یه نامه داد بهشون و رفت... احتمالا پستچی بود ولی من حس خوبی ندارم...
خانومی که نامه رو تحویل گرفته بود، از پشت میز بیرون اومد و شروع کرد به همه میز ها سر زدن و یه چیزی گفتن و همه سرشون رو به معنیه «نه» تکون میدادن و رسید به میز من، گفت: «ببخشید، شما خانوم کیم آلین هستین؟»
چ.. چی؟ با من چیکار داشت؟
♭ب.. بله! مشکلی پیش اومده؟
جواب داد: «اوه نه نه... فقط یه آقای پستچی اینو آوردن و گفتن برای شماست!»
بعد ازش تشکر کردم و نامه رو گرفتم و اون رفت!
پاکت نامه هیچ مشخصاتی نداشت! کی اینو برای من، اون هم اینجا فرستاده؟ رزی کدوم گوریه؟
اهمیت نداره، نامه رو باز کردم.... یه کاغذ A4 تا خورده و یه پاکت کوچیک تر که روش نوشته بود «بعد از خوندن کاغذ بازش کن»
شروع کردم نامه رو بخونم:
«کیم آلین، کارات بیهودس.... »
YOU ARE READING
MAGIC SHOP✨🔮🇰🇷
Fanfiction🔛خلاصه : «با ریتم آهنگ مجیک شاپ بخونین. ثانیه ی 54 تا دقیقه ی 1:44» 'this game you entered is weird. It will change your life. Are you sure you want to do this? Are you sure you want to do this? this game you entered is weird. It will change your l...