Chapter 7:
«آنچه گذشت :
Jimin P. O. V :
گفتم :"هیونگ یادته بهت گفتم یکی از مشخصات عشقم باهوش بودنشه؟ الان اصلاحش میکنم! اون خیلیییی خنگه و احمقه هیونگ! تو خیلی خنگ و احمقی نامجون! "»
Namjoon P. O. V :
اوه شت! همشو شنیده بود! وای!
پرسیدم:"خنگ بودن من که با شیش ساعت نگاه کردن به نقاشی هات نفهمیدم عشقت کیه چه ربطی به اون کراش بدبختت داره؟ "
~" چون من که عاشق خودم نمیتونم بشم، به جز منم فقط اون عشق احمقم تو عکسا هست نه کسی دیگه! "
+" وایسا ببینم! منظورت دقیقا این نیست که یوقت عاشق منِ احمقِ بی ریختِ مزخرفِ منحرفِ غیر گوریو ای که از آینده اومده شدی؟ "
~" دقیقا منظورم خودتی! هیونگ با عرض معذرت،آممم... ف.. کر کن.. کنم ع.. عاشقتم! قبولم میکنی؟ "
+" معلومه! مگه میشه کسی موچی ای مثل تو رو قبول نکنه؟ چرا من و اینقدر خوشبختی؟ "
وای خدا باورم نمیشه من کراشش بودم و با آیکیو ی 148 نفهمیدم تا خودش مستقیما بهم بگه!حتی غیر مستقیم هم که گفت نفهمیدم.
بغلش کردم و دَم گوشش زمزمه کردم :" تا وقتی که توی این دنیام ی یه لحظه هم ترکت نمیکنم کیوت من! " تا ازم جدا شد دوباره چشماش خمار شد و افتاد روی تخت.
دوباره طبیب رو صدا کردم، و اون دوباره با عجله خودش رسوند و باز چکاپش کرد و این دفعه با حالتی که طوفان استرس ازش فوران میکرد گفت:حالشون خیلی بده ولی نمیتونیم کاریش کنیم! ضربانشون نامنظم شده و هیچ کاری نمیتونم بکنم! " کنارش زدم و رفتم سمت جیمین! دوست صمیمیم در 2019 مسئول آزمایشگاه خون بود برای همین به راحتی با چند قطره خون میتونستم اگه بیماری خونی ساده ای داشت یا مسموم شده بود بدون میکروسکوپ تشخیص میدم! به دکتر گفتم سریعا یه تیغ استریل بهم بده؛ البته بگذریم که یه ساعت طول کشید حالیش کنم استریل چیه؛ با آزمایش های که دوستم بهم یاد داده بود تونستم تشخیص بدم با یه سم خیلی قوی مصموم شده! به طبیب دستور دادم که لیست تمام سموم با این مشخصات رو برام تهیه کنه گفت ده دقیقه دیگه میاد و من در طول این ده دقیقه زخمی که روی پوست ظریف جیمین ایجاد کرده بودم رو پانسمان کردم و بعد فهمیدم تب داره برای همین به ندیمه هایی که طبیب داخل اتاق فرستاده بود، دستور دادم که یه سطل آب خنک با چند تا پارچهی تمیز بیارن تا تبشو پایین بیارم!
ده دقیق بعد دکتر با یه لیست بلند بالا وارد اتاق شد و گفت این اسم تمام اون سموم هست و پادزهر هاش هم خیلی خطرناکه! باید مطمئن بشه کدوم یکی از اون زهر هاست! از استرس داشتم میمردم! باید زنده میموند! و اوه داشت یادم میرفت؛ جی هوپ! اما من به خودم اجازه نمیدم جیمین رو توی این وضعیت ول کنم برم دنبال بدبختی خودم، همونطور که اون منو توی اون 3 هفته تنها نذاشت!
سه ساعت بعد کنارش دراز کشیده بودم و به صورت موچی و شیرینش خیره بودم! همون لحظه چشماشو باز کرد و به هم حدودا ده دقیقه خیره موندیم تا اینکه جیمین گفت :"نامجون! نگران من نباش برو جی هوپ رو پیدا کن فقط برای پیدا کردن جاش بايد بری پیش ' ساحره ی اعظم'!آدرس اونو از هر کی بپرسی میدونه! حالا از اونجایی که من مقامم ازت بالاتره بهت دستور میدم بری پیش جی هوپ! همین الان! شخص مورد نظرت رو پیدا کن تا پیشم تا ابد بمونی! " هزار تا ترفند زدم تا پیشش بمونم ولی هیچ کدوم رو قبول نکرد برای همین مجبور شدم برم.
وقتی برگشتم به اتاقم اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد قرار داد بود که دوباره رنگی رنگی شده بود! دویدم سمتش و دوباره با همون فونت عجیب قبلی روش یه نوشته ظاهر شد :
' J, the simbol of love!'
«ترجمه: جی، سمبلِ عشق!»
کنجکاوی هام بیشتر زد بالا برای همین قرار داد رو برداشتم و رفتم دنبال ساحره ی اعظم!
ESTÁS LEYENDO
MAGIC SHOP✨🔮🇰🇷
Fanfic🔛خلاصه : «با ریتم آهنگ مجیک شاپ بخونین. ثانیه ی 54 تا دقیقه ی 1:44» 'this game you entered is weird. It will change your life. Are you sure you want to do this? Are you sure you want to do this? this game you entered is weird. It will change your l...