Chapter 21:
Yoongi P. O. V :
بعذ از کلی حرف زدن با اون 3 تا مکنه ی احمق اوضاع آروم شد! قرار شد تهیونگ بره مخ جیسو رو بزنه و منم هم تا 3 ساعت دیگه باید برم سر قرارم با جین، کوکی و جیمین هم حق اعتراض ندارن!
+وایی حالا لباس چی بپوشم؟
®️بیا اینو بپوش! با اینکه دل خوشی از داداشم ندارم ولی سلیقشو میشناسم! اینو بپوش!
بعد هم یه هودی و باندانا و یه شلوار انداخت تو بغلم
®️با اون کانورس مشکیه رو بپوش! ساق بلنده!
+اوک!
®️هیونگ؟
+هوم؟
®️پیرس؟داشتی در آینده؟ الان برنامشو نداری؟
+چرا اتفاقا! سر راه میخواستم برم هم پیرس بزنم هم یه تتوی کوچیک!
نامجون شاخ درآورد.
®️واو! چه سرعت عملی! بذا به یه هفته برسه لعنتی! بعد برین به خودت دوباره!
....
الان ساعت دقیقا راس 5 هست و من با تیپ جدیدم جلوی در کافه ی لوکسی که جین آدرس داده بود وایساده بودم منتظرش! تیپ همه کسایی که اونجا بود عین من لش بود!
الان کم کم دارم خوده 2020م رو یادم میاد!
یه تتوی jh روی پهلوم تتو کردم به یاد جانگ هوساک یا همون جی هوپ! لبم و زبونمو پیرس کردم و یه باندانا ی مشکی و هودیه مشکی با نوشته ی superme و شلوار لش مشکی پوشیدم! احساس خفن بودن بهم دست داده! اَه، دوباره این احساسات مسخره و احمقانه ی نوجوونی!
-سلامـ... اوه ! چقد... هات شدی!
بجای سلام لبامو کوبوندم رو لباش و اون با وجود لذتی که داشت میبرد سعی کرد بوسه رو قطع کنه!
-م... منو خیلیا اینجا میشناسن، و متاسفانه فکر میکنن با جیسو هستم! باشه کاراتو تو خونه بکن!
+میتونی راه بری؟
-آره، رفتم جکوزی، بهتر شدم! تازه به یادت سه بار از صب جق زدم!
+عجب تستوسترون های فعالی داری!
-الان هم با دیدنت دوباره فعال شد! لعنتی خیلی هاتی! راستی، لب و زبونتو پیرس زدی از ظهر تا حالا؟
+آره! بخاطر تو! از اونجایی که حس کردم باید پسرای اینجوری رو دوس داشته باشی! اگه خوشت نیومد میتـ...
-اوه نه نه نه نه نه! خیل هات تر شدی! امشب، میای بریم خونمون؟
+حتما! فقط نگرانم این دفعه کنترلمو از دست بدم، پارَت کنم!
-برام مهم نیست! همه ی من برای توعه!
بغلش کردم
+وقتی نمیذاری بوست کنم حداقل بذار بغلت کنم!
...
وقتی داشتیم ودکا هامون رو میخوردیم اون کلی راجع به مادرش و پرد نامجون حرف زد و من فقط به نامجون فحش دادم!
+میگم... تو، فکر نمیکنی شاید داداشت ازت بدش نیاد؟ حداقل اینقدر؟ بعد هم مگه پدرتون اندازه هم بهتون اهمیت نمیداد؟ نمیتونم این حجم از نفرتتو بهش درک کنم!
-میدونی، من اونقدر ها هم ازش متنفر نبودم احمق رو! جیسو، اون اینجوری منو بد کرده! این حس رو یه جوری بهم القا کرد!
+تو چجوری اینقدر به جیسو اعتماد داری؟
-خب... بلخره... هر جوری بخوای حساب کنی وکیل بابام بوده!
+اون وکیل بابای نامجون هم بود! چجوری سر اون کلاه گذاشت! شاید بخواد سر تو هم کلاه بذاره! بنظرم ازش فاصله بگیر!
-ر.. راست میگی! خب بنظرت چیکار کنـ...
حرفشو قطع کرد چون تلفنش داشت زنگ میزد!
-ج.. جیسوعه! از شرکتش زنگ زده! باید جوابشو بدم!
بلند شد و رفت اونور!
به نامجون پی ام دادم: کیم، این یاروعه همه نفرتش ازت تقصیر جیسوعه! باید سرشو بکنیم زیر آب!
همون لحظه سین کرد و جواب داد: راجع به قضیه ی پلیسا ازش حرف بکش، ببین چیزی میدونسته!
نوشتم: اوکی! راستی امشب شاید دوباره نیام! داداشت خیلی کیر دوست داره! به مامانم خبر بده نگرانم نشه! اگه میشد یا آلین یا جیمین رو بفرست پیشش تنها نباشه شب!
سین کرد و بعد گوشیمو سایلنت کردم و چپوندم توی جیبم!
چند دقیقه بعد جین با رنگ سفید جلوم ظاهر شد!
+ا.. اتفاقی افتاده؟
-ب.. بالا کشید! همشو بالا کشید!
+چی؟ یعنی چی؟
-باید برم ازش شکایت کنم! باید برم!میای باهام؟
جین اول خودش کلاهبرداری کرده پس اگه الان بره از جیسو شکایت کنه خودش هم به جرم کلاهبرداری میوفته زندان، خواستم ترغیبش کنم که اینکارو بکنه و بره زندان ولی یه حسی ته دلم جلومو گرفت! اون... گناه داره، خیلی تنهاس!
+نه جین! تو نباید این کارو بکنی! پای خودت گیره! اگه شکایت کنی از اونجایی که خودت سره نامجون کلاه گذاشتی میوفتی زندان! نامجون میتونست ازت شکایت کنه ولی نکرد! کار از کار گذشته! م... من یه راهی رو بلدم، فقط باید اجازه بدی با یکی با تلفن حرف بزنم!
-هر کاری میکنی بکن فقط سهم داداش کوچیکمو بهش بده!
چقدر سنگ نامجون رو به سینه میزنه!
موبایلمو برداشتم و به نامجون زنگ زدم!
+اَلو! بالاخره بالا کشید! جین رو میارم اونجا، بنگتن باید نقشه ی جدیدی درست کنه
®️میبینمتون!
YOU ARE READING
MAGIC SHOP✨🔮🇰🇷
Fanfiction🔛خلاصه : «با ریتم آهنگ مجیک شاپ بخونین. ثانیه ی 54 تا دقیقه ی 1:44» 'this game you entered is weird. It will change your life. Are you sure you want to do this? Are you sure you want to do this? this game you entered is weird. It will change your l...