Chapter 2:
J-hope P. O. V :
وقتی آهنگ پخش شد مطمئن شدم که خودشه ولی این دفعه یه حس دلشوره ی عجیبی داشتم که سابقه نداشته! ناخودآگاه وقتی فهمیدم طعمه ی جدیدم کیه یه قطره اشک از گوشه ی چشمم لغزید پایین ولی همچنان امیدوار بودم که اون نباشه! وقتی صورتشو دیدم، فهمیدم خودشه! نگران بود! اندر من! آره این اسمیه که داره بهش فکر میکنه!
*نگران نباش آدم اندر من نیستم!
+چ.. چی؟ ت.. تو پس... اگه... کجا... از... میشناسیش ؟
بخاطر این رفتار احمقانش لبخندی مهمون لبام شد
*اونا اینجا رو پیدا نمیکنن یونگی! بشین تا برات توضیح بدم همه چیو
+ت.. تو اسم واقعیه منو از کجا میدونی؟ از 16 سالگی همه شوگا میشناسنمن!
*بشین! نوشیدنی چی میل داری؟ از چای و قهوه بیزاری و شراب دوست نداری! ودکا خوبه؟ البته درصد الکل پایین برات میارم که مست نشی و حرفامو دقیق متوجه بشی!
+من با این چیزا مست نمیشم!
دوباره اشک توی چشمام حلقه زد!
*قبلنا که میشدی!
+چی؟
*هیچی ولش کن! الان میارم برات!
سریع از پیشش دور شدم چون اگه تا 2 ثانیه دیگه اونجا میموندم میزدم زیر گریه! یونگی با خودت چیکار کردی؟
*هیونگ دلم برات تنگ شده بود! متاسفم! من کاری کردم که راحت فراموشم کنی، ولی من هنوز نتونستم فراموشت کنم! هنوزم عاشقتم! اما الان اینجایی و من باید وظیفمو انجام بدم و تو رو به نیمه ی گمشده ات برسونم! امیدوار بودم اون شخص خودم باشم ولی... حیف... منو ببخش! منم خیلی عاشقت بودم!
Yoongi P. O. V :
وای این پسره چقد عجیبه! اسم واقعیه منو از کجا میدونست؟ از کجا میدونست با ودکا یه زمانی مست میشدم؟ از کجا میدونست از شراب و چای و قهوه متنفرم؟ از کجا میدونست اندر من دنبالمه؟ و چرا اینقدر قیافش برام آشناس! یه حسی بهم میگه خیلی میشناختمش! اما کیه؟ کِی؟
ذهنم درگیر این سوالا بود تا اینکه اون پسره دوباره با یه سینی برگشت! یه لیوان تکیلا و یه ودکا! این تصویر برام خیلی آشناس! یه نفر با یه سینی که توش این دو تا نوشیدنی باشه بیاد سمتم! اما اون شخصی که قیافشو یادم نمیاد همیشه سینی رو میذاشت روی میز بعد میومد میشست روی پام! اون کیه؟ چرا اصلا هیچی ازش یادم نمیاد؟ فقط یه سری از رفتار های قدیمی! یه تصویر گنگ! یه حسی مثل عشق و شهوت! من با اون شخص یه بار خوابیدم؟ چی؟ آره! و اون یه پسر بوده! چرا اینجوری شدم من؟ انگار دارم جادو میشم! چ.. چرا یه سری تصویر داره از جلوی چشمم رد میشه؟ این پسره کیه؟ چرا هر چی فکر میکنم یادم نمیادش؟دوست پسرمه! اون کیه؟ وای مغزم داره نابود میشه! الان فقط به اون ودکا احتیاج دارم!
لیوانم رو برداشتم و وقتی مزه ی ودکا رو حس کردم دوباره همون سوالا توی ذهنم تکرار شد! این دفعه یه سوال عجیب دیگه هم اضافه شده بود! این چرا مزه ی ودکا های دوست پسرم رو میده؟
+اینجا چه خبره؟
*اثرش داره میره!
+چ.. چی؟ اثرِ چی؟
*جادو! هیبنوتیزم، هر چی اسمشو میخوای بذار؟
+از چی داری حرف میزنی؟
*یه قلپ از این تکیلا بخور، جواب چند تا از سوالاتو شاید بگیری!
تکیلای اون رو برداشتم و با بوش یه حس عجیب بهم وارد شد، چرا بوی عشق میده؟ و مزه اش.... مزه ی عشقه... مزه ی لبای دوست پسری که هیچیزیشو یادم نیست میده! پسره رو به روم بلند شد و اومد سمت من... عین پسر خیالاتم روی پام نشست و من که جادوش شده بودم، نفهمیدم چیکار داره میکنه تا اینکه بعد از اینکه لباش رو روی لبام کوبوند یه حسی مثل شوکِ الکتریکی بهم دست داد.. همه چیز عین یه فیلم با حرکت لبای اون روی لبام از جلوی چشمام رد میشد
+ه.. هوپی؟ جی هوپ، خودتی؟ هوساکِ من؟ امیدِ من؟ چرا تنهام گذاشتی؟
YOU ARE READING
MAGIC SHOP✨🔮🇰🇷
Fanfiction🔛خلاصه : «با ریتم آهنگ مجیک شاپ بخونین. ثانیه ی 54 تا دقیقه ی 1:44» 'this game you entered is weird. It will change your life. Are you sure you want to do this? Are you sure you want to do this? this game you entered is weird. It will change your l...