👉VOTE
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
لویی روی تخت فقط به استوارت نگاه میکرد:من چند دست لباس نو برات خریدم , وقتی رفتی میتونی چمدونتو پر کنی لاو
:چمدون خریدی? میدونستی یه روز باید برم
لویی لبخند تلخی زد و اخر حرفاشو با خودش زمزمه کرد
استوارت آهی کشید و یه جفت کفش مشکی واکس زده رو داخل برگه های کاغذ روغنی پیچید و داخل چمدون گذاشت
:کدوم کت شلوار رو فردا میپوشی?
استوارت دوتا کت شلوار که یکیش خونه خونه های طوسی داشت و اون یکی کاملا سورمه ای بود رو بالا گرفت و به لویی نشون داد
:فرقی نداره
استوارت سرشو تکون داد و کت شلوار طوسی رو داخل چمدون گذاشت
:خب چندتا لباس خونگی دوتا کت شلوار دو جفت کفش ... مسواک و خمیر دندونت ... شونه
استوارت داشت با دقت به وسایل چمدون اشاره میکرد و انگشتاشو بالا میاورد
:یه حساب برات باز کردم , بعدا اگه چیزی کم بود میتونی بخری
یه دفترچه داخل چمدون گذاشت
:فکر کنم چیزی نموندهخواست بلند بشه که لویی محکم دستاشو دور گردن استوارت گره زد
:من نمیتونم , نمیتونم برم
استوارت میدونست لویی بازم میخواد گریه کنه , اما واقعا نمیدونست دیگه باید چی بهش بگه
دستشو رو پشت لویی کشید و اونو نوازش کرد
هیچی نگفتلویی سرشو عقب برد و به استوارت نگاه کرد
:هیچ راهی نداره که بمونم ?:خیلی خب
استوارت سرشو تکون داد و از جاش بلند شد
پرده رو کنار زد و از پنجره بیرون رو نگاه کرد:بیا اینجا کنارم لویی
لویی از جاش بلند شد و کنار استوارت ایستاد
:از اینجا بعد مزرعه ی من دیگه هیچی معلوم نیست , ولی وقتی بری آخر همین مزرعه ,بازم چیزایی هست که ببینی
لویی به مزرعه خیره موند
:اگه همینجا بمونی , همینجا میپوسی لویی , اینجا پنج سال دیگه شاید فقط چند تا پیرمرد و پیرزن رو ببینه که دارن خاطرات جوونیشونو تعریف میکنن ... اینجا جای کساییه که عاشق مزرعه و گاوچرونی ان لویی ... تو برای اینجا ساخته نشدی
:کاش میشد حداقل ... باهام میومدی
استوارت خندید و صورت لویی رو تو دستاش گرفت
:اونجا دوست پیدا میکنی , منم میام بهت سر میزنم
لویی از پنجره فاصله گرفت و چمدون رو کنار در گذاشت
YOU ARE READING
LOST
Fanfiction❌COMPLETE❌ ژانر : اجتماعی 💕 ♣All i know is im "LOST" without you♠ _larrycouple _harrytop #1_larry #1_harry #1_Louis #1_onedirection and ...