S2 . CH 9

955 240 199
                                    

با رفتین ملانی و ورونیکا , هری با عجله سمت اتاق رفت و درو تقریبا به دیوار کوبید

فیلیپ که از حرکت های عصبی هری ترسیده بود فقط تونست سرشو پایین بگیره و چشماشو ببنده , چون با دست و پای بسته شده هیچ کاری از دستش بر نمیومد

چسب روی دهنش و برداشت و سفت یقه اشو گرفت

:توی آشغال ...تو میدونستی

:هر..هری , خفه..شدم

:عوضی چطور تونستین ... چطور

اشک هاش رو صورت عصبیش پایین میومدن و فشار دستاش به گردن فیلیپ کمتر نمیشد
اما وقتی صورت فیلیپ اونقدر سرخ شد که لب هاش به کبودی رفتن یه هو یقه اشو ول کرد و ازش فاصله گرفت

دستاشو روی صورتش کشید و به فیلیپ که با سری پایین در حال سرفه کردن بود نگاه کرد

:لع..لعنت بهت هری , از چه ک...کوفتی حرف میزنی , تو داشتی منو میکشتی

سرشو بالا گرفت و به هری نگاه کرد که روی زمین نشسته و به دیوار تکیه داده

:پدرم ... پدرم ...

:پدرت چی! مگه تو پدر داشتی? یعنی منظورم اینه ...

:کشتینش... کشتینش

فیلیپ چند لحظه چیزی نگفت و به هری نگاه کرد
کسی که انگار هر لحظه نیروش کمتر و کمتر میشد

:هی ...ببین , من نمیدونم جریان چیه هری ولی خواهشا مسائل و قاطی نکن ... من فقط میخواستم سرت کلاه بذارم و پول هاتو بردارم همین , ملانی تنها کسیه که به کشتن فکر میکنه ... اون دیوونه اس

هری دندوناشو بهم فشار داد و با چینی که کنار دماغش میخورد باعث شد فیلیپ بترسه و سعی کنه حرف هایی بزنه که اونو آروم کنه

:چ...چرا دیروز رفتیم خونه ی ورونیکا ? بعد چرا امروز دعوتشون کردی اینجا ? من فکر کردم میخوای اونجا ببینیشون

هری چیزی نگفت و فیلیپ کمی فکر کرد

:دیروز که گفتی بریم خونه ی وِر من فکر کردم میخوای بری LA نمیدونستم من...منظورت اینجاست ب...

هری از جاش بلند شد و سمت در رفت

:داخل خونه اش میکروفن گذاشتم , اینجام گذاشتم و الان فیلم و صداه هارو میبرم اداره ی پلیس ... اونا حتی به قتل پدرمم اعتراف کردن

:چ...چی? قتل , هی هی ...هری , من من هیچکس و نکشتم تورو خدا منو ول کن بذار برم لعنتی تو قول دادی

:همینجا بمون , زیر قولم نمیزنم ....

درو باز کرد

:م..میری پیش پلیس ?

:یه کاری دارم اول باید اونو انجام بدم

........................

لویی روی کاناپه نشسته بود که ادوارد سمتش رفت و کنارش دراز کشید و سرشو روی پاهای لویی گذاشت

LOSTWhere stories live. Discover now