S2 . CH 4

1K 277 435
                                    

هری نگاهی به اطراف کرد خواست بلند شه اما دست های بسته شده اش اونو محکم به تخت چسبونده بود

پلکاشو محکم بست و با ناله ای که از دهنش بیرون اومد دوباره سرشو روی بالشت گذاشت

:هیییی .... هییی

نفس های عمیقی میکشید و سنگین پلک میزد , حس عجیبی توی وجودش داشت ,با وجود اینکه میدونست زیاد خوابیده اما بازم خوابش میومد

وقتی در باز شد سرشو چرخوند و نگاهی به مردی که وارد اتاق شد کرد

:چی شده داد میزنی مرد ? اروم باش

هری اخمی کرد و برای بیاد اوردن چهره ی اشنای اون مرد بجای حرف زدن فکر کرد

:به خودت فشار نیار نظرت چیه یکم با هم حرف بزنیم ?

صندلی آهنی کنار دیوار و روی زمین کشید و کنار تخت هری گذاشت برعکس روش نشست و چونه اشو روی لبه ی پشتی صندلی گذاشت

:روزی روزگاری یه مرد پولدار بود که پسر یه زن بدبخت و برد و بابتش هیچی پرداخت نکرد , حالا وقت تسویه اس اقای استایلز

:تو ... همون احمقی هستی که وکالت ورونیکا رو گرفتی مگه نه ?

:بینگو , حالا میتونیم بریم سر اصل مطلب

هری با بی تابی خواست بلند شه اما فلیپ سریع از روی صندلی بلند شد

:هیش هیش هیش , اروم باش هری تو جات همینجاست قراره یه مدت طولانی مهمونمون باشی

:برای چی منو دزدیدین ?

:واضح نیست ?تو که خوردنی نیستی , کاری جز دستور دادنم بلد نیستی

:چقدر میخوای ?

:هری من ازت درخواست نمیکنم , من تمام اموالتو میبرم ولی تو میتونی برای نگه داشتن جونت ازم درخواست کنی

هری چشماشو بست و خندید

:از یه وکیل خیلی بعیده که مستقیم دیگران و تهدید کنه

:برای تو استفاده ای نداره

:خب , چرا انقدر طولش میدی? حتما مدارک و جمع کردی بیار تا امضاشون کنم بعد همه ی اموال و ببر

:هری هری هری , تو خودت خوب میدونی مدارکی که الان امضا کنی به هیچ دردی نمیخورن

:متوجه منظورت نمیشم , دستمو حس نمیکنم میشه حداقل این دستمو باز کنی?

فیلیپ ابرویی بالا برد و بعد سمت راست تخت چرخید

:با سندی که لویی داره سرپرست ادوارد محسوب میشه , شنیدم تاریخ انقضاش نزدیکه

پوزخندش باعث شد هری لبخندشو از دست بده , با صورتی که انگار تازه داشت همه چیزو میفهمید سرشو بلند کرد
وقتی فیلیپ دستشو باز کرد تونست از تخت جدا بشه

LOSTWhere stories live. Discover now