هری نگاهی به اطراف کرد خواست بلند شه اما دست های بسته شده اش اونو محکم به تخت چسبونده بود
پلکاشو محکم بست و با ناله ای که از دهنش بیرون اومد دوباره سرشو روی بالشت گذاشت
:هیییی .... هییی
نفس های عمیقی میکشید و سنگین پلک میزد , حس عجیبی توی وجودش داشت ,با وجود اینکه میدونست زیاد خوابیده اما بازم خوابش میومد
وقتی در باز شد سرشو چرخوند و نگاهی به مردی که وارد اتاق شد کرد
:چی شده داد میزنی مرد ? اروم باش
هری اخمی کرد و برای بیاد اوردن چهره ی اشنای اون مرد بجای حرف زدن فکر کرد
:به خودت فشار نیار نظرت چیه یکم با هم حرف بزنیم ?
صندلی آهنی کنار دیوار و روی زمین کشید و کنار تخت هری گذاشت برعکس روش نشست و چونه اشو روی لبه ی پشتی صندلی گذاشت
:روزی روزگاری یه مرد پولدار بود که پسر یه زن بدبخت و برد و بابتش هیچی پرداخت نکرد , حالا وقت تسویه اس اقای استایلز
:تو ... همون احمقی هستی که وکالت ورونیکا رو گرفتی مگه نه ?
:بینگو , حالا میتونیم بریم سر اصل مطلب
هری با بی تابی خواست بلند شه اما فلیپ سریع از روی صندلی بلند شد
:هیش هیش هیش , اروم باش هری تو جات همینجاست قراره یه مدت طولانی مهمونمون باشی
:برای چی منو دزدیدین ?
:واضح نیست ?تو که خوردنی نیستی , کاری جز دستور دادنم بلد نیستی
:چقدر میخوای ?
:هری من ازت درخواست نمیکنم , من تمام اموالتو میبرم ولی تو میتونی برای نگه داشتن جونت ازم درخواست کنی
هری چشماشو بست و خندید
:از یه وکیل خیلی بعیده که مستقیم دیگران و تهدید کنه
:برای تو استفاده ای نداره
:خب , چرا انقدر طولش میدی? حتما مدارک و جمع کردی بیار تا امضاشون کنم بعد همه ی اموال و ببر
:هری هری هری , تو خودت خوب میدونی مدارکی که الان امضا کنی به هیچ دردی نمیخورن
:متوجه منظورت نمیشم , دستمو حس نمیکنم میشه حداقل این دستمو باز کنی?
فیلیپ ابرویی بالا برد و بعد سمت راست تخت چرخید
:با سندی که لویی داره سرپرست ادوارد محسوب میشه , شنیدم تاریخ انقضاش نزدیکه
پوزخندش باعث شد هری لبخندشو از دست بده , با صورتی که انگار تازه داشت همه چیزو میفهمید سرشو بلند کرد
وقتی فیلیپ دستشو باز کرد تونست از تخت جدا بشه
YOU ARE READING
LOST
Fanfiction❌COMPLETE❌ ژانر : اجتماعی 💕 ♣All i know is im "LOST" without you♠ _larrycouple _harrytop #1_larry #1_harry #1_Louis #1_onedirection and ...