CH . 36

2K 467 602
                                    

VOTE 🌟
.
.
.
.
.
.
.

بعد از خوردن یه صبحانه ی کاملا مفصل لویی مشغول کارش شده بود

یکی از کارمندا مدارک حسابرسی رو از شرکت اورد و لویی توی اتاقی یک روز بود مال اون شده بود
بهشون رسیدگی میکرد

دلیل اینکه لویی شرکت نرفته بود و تو خونه داشت به حسابا رسیدگی میکرد ففط یه نفر بود

ادوارد استایلز

اد برای اینکه وقتشو با پرستار بگذرونه و هیچ کار اشتباهی نکنه از هری قول گرفت که لویی برای مدت بیشتری پیشش بمونه

اون بچه واقعا از لحظه های بامزه و جالبی که با لویی داشت ,لذت میبرد
پس مثل هر بچه ی دیگه وقت رفتن مهمونا به پاچه های شلوارش میچسبن مانع رفتن لویی شد

به بدنش کش و قوصی داد و از روی صندلی بلند شد
مدادشو رو میز رها کرد و سمت در رفت

وقتی از پله ها پایین اومد اد رو دید که همراه جولیا (پرستار ادی)
مشغول بازی بود

:سلام اقا

لویی با لبخند به جولیا سلام داد و کنار اد نشست

:هی پسر

اد لبخند زد و دست لویی رو با دستاش گرفت
روی سینه اش گذاشت

:این چیه? دوپی دوپی صدا میده

:عاممم...قلب?

اد سرشو تکون داد
یه کاغذ بالا اورد و جلوی لویی گرفت

:این قلبه

جولیا به اد خندید
:ببخشید آقا من بهش گفتم دستشو رو سینه اش بذاره , حالا با شما این کار رو کرد

لویی سرشو تکون داد
:این مشکلی نداره

اد به جولیا نگاه کرد
:میشه با آبی باشم? فکط با آبی, تو نه!

جولیا ابروهاشو بالا برد
:آبی!...چی?

لویی لبخندی زد
:اگه مشکلی نیست من میتونم فعلا باهاش باشم

جولیا کمی با تردید از جاش بلند شد
:باید به اقای استایلز زنگ بزنم پس

:بخاطر اینکه با من بازی کنه?!

:ایشون کاملا واضح گفتن هرکاری رو باید گزارش بدم راستش ایشون خیلی زیاد از حد روی پسرشون حساس هستن

لویی با تعجب فقط تونست سرشو تکون بده
چرا هری باید انقدر رو این بچه حساس باشه!

:خیلی خب ادی اول بذار بگم ..من لویی هستم , یه جورایی شغلم با پول شمردن سرو کار داره و بخاطر همین اینجام ,

:ببشید اگه با گفتن آبی شما ُ نالاحت کدم

لویی گونه های ادوارد رو گرفت
:خدای بزرگ هرچقدر فکر میکنم نمیدونم هری چه کار خوبی تو زندگیش انجام داده که همچین پسری نصیبش شده

LOSTWhere stories live. Discover now