CH . 19

2K 468 305
                                    


👉VOTE🌟

.
.
.
.
.
.
.
.
.

لویی از خواب بیدار شد نگاهی به اتاقی که توش بود کرد
آهی کشید و بلند شد

توی اتاق فقط یه کمد بود که درهاش تو دیوار جا ساز شده بودن
اتاق بزرگی بود ولی انگار نه حموم داره نه دستشویی

از اتاق بیرون رفت رو به روی اتاقش یه اتاق دیگه بود احتمالا مال همون پسره متئو باشه !

لازم نبود مزاحم بشه تا ازش جای حموم و دستشویی رو بپرسه پس از پله ها پایین رفت

اولین چیزی که دید مبلمان و کاناپه ی داخل سالن بود
سمت چپ اوپن آشپزخونه و کلی گل و گیاه که از دیوار بالا کشیده بودن یا اویزون بودن

طرف راستش چند تا در بود
شاید یکیش جایی بود که لویی شدیدا بهش نیاز داشت

در اول و باز کرد و سرویس بزرگ دستشویی باعث شد جا بخوره
خب بنظر میرسه حموم و دستشویشون مشترکه

بعد اینکه کارشو انجام داد
دوباره به مبلمان نگاه کرد
اون چیه که جلوی کاناپه اس!

با شنیدن صدای پا سرشو چرخوند
وقتی متئو رو با یه گرمکن ورزشی لش که خیلی بلند بود دید ابروهاشو بالا برد

:بهش میگن تلویزیون , عصر بخیر

از کنار لویی رد شد و سمت آشپزخونه رفت

:همونکه عکس نشون میده?

:ای یه جورایی , قهوه یا چایی?

:چایی... لطفا .

متئو تو آشپزخونه مشغول شد تا برای هردوشون یه عصرونه اماده کنه

:فردا صبح میریم کارهای ترتیب مدرکتو انجام بدیم

:دست نوشته ی آقای شوله مدرکه?

:بهش میگن توصیه نامه , ازت یه آزمون میگیرن و بعدش درجه اتو مشخص میکنن , بعد میفرستنت سر کلاس , اقای استایلز دوستای زیادی همه جا دارن فکر نکنم مشکلی پیش بیاد

لویی سرشو پایین انداخت و هیچی نگفت
متئو روی میز  یکم از وسایل صبحانه رو چید و سبد نون رو کنارش گذاشت

:هی لویی ,بیا فکر کنم همه چی امادس

لویی سمت اشپزخونه رفت و روی صندلی نشست
گشنه نبود
پس فقط شروع کرد به خوردن چاییش

: اینجا تنها زندگی میکنی?

صدای نرمش باعث شد متئو به ناچار لبخند بزنه
:اره , اینجا به همه چیز نزدیکه حتی به دانشگاه

:دانشگاه? چی میخونی?

:حقوق , میخوام وکیل بشم

:وکیل !

:اونجا بهت قانون یاد میدن و تو میتونی از حق دیگران دفاع کنی ... چیزی شبیه رویای پلیس شدنه وقتی یکی ازت دزدی میکنه یا مامانتو میزنه

LOSTWhere stories live. Discover now