.
.
.
👉VOTE⭐
.
.
.
.
.
.
.استوارت با هیجان به تمام داستان لویی گوش کرد , تمام اتفاقایی که وقت نبودنش تو امارتش اتفاق افتاده از خیانتای اقای همبر و تنبلی کارگرا و حتی طولانی بودن مسیر نیویورک
:خب ...زین درست میگم?
زین سرشو تکون داد
:اره درسته:تو مثل لویی میخوای بری دانشگاه ?
:اره من میخوام وکیل بشم
استوارت دستشو رو پشت لویی کشید و نگاهی به لویی که روی تخت کنار استوارت نشسته بود کرد
:بهم نمیگه چه رشته ای رو انتخاب کرده , حدس تو چیه زین?
:عام... واقعا نمیدونم ولی ممکنه به ریاضی ربط داشته باشه ,اون عاشق ریاضیه
استوارت سرشو تکون داد و مشتاقانه به چشمای لویی نگاه کرد
:ولی من هنوز ناراحتم
:میدونی که تو زمان سختی بودی لویی , تو داشتی امتحان میدادی و حتی ممکن بود رو انتخاب رشته و دانشگاهتم تاثیر بذاره , من نمیتونستم بگم بیمارم
:ولی تو مهم تری
:دقیقا بخاطر همین بهت نگفتم
لویی بلند زد زیر خنده
:یکی اینجا خیلی از خودش ممنونه:واقعیته
زین سرفه ی ساختگی کرد و از جاش بلند شد
:عام ... ما تقریبا دو روزه درست حسابی نخوابیدیم بهتره بریم یکم دوش بگیریمو استراحت کنیم نه?دست لویی رو گرفت و سعی داشت اونو با خودش ببره ولی منتظر موند تا استوارت اجازه بده
استوارت سرشو تکون داد
:لطفا راحت باشین , اتاق های کناری همه خالی هستن از سرویس هاشون میتونین استفاده کنین:ممنونم اقای استایلز
زین خواست دست لویی رو بکشه ولی لویی اونو متوقف کرد
:تو برو زین من الان میامدستشو رو دست زین گذاشت و اونو از خودش جدا کرد
زین نگاهی به دستش انداخت و بعد سرشو تکون داد:باشه من یکی از اتاق هارو انتخاب میکنم
لویی منتظر موند تا زین از اتاق بره بیرون
سمت استوارت چرخید و صورتشو تو دستاش گرفت:فکر میکردم جذابیتت و با اون دارو ها از بین ببری
استوارت لبخندی زد و دستشو رو دست لویی گذاشت
:از بین نرفته مگه?لویی سرشو تکون داد ولی ارتباط چشمشیو از بین نبرد
انگشتشو رو گونه ی شیو شده ی استوارت کشیدسرشو خم کرد و لبای استوارت رو بوسید ,خیلی اروم خیلی دل تنگ
..................
YOU ARE READING
LOST
Fanfiction❌COMPLETE❌ ژانر : اجتماعی 💕 ♣All i know is im "LOST" without you♠ _larrycouple _harrytop #1_larry #1_harry #1_Louis #1_onedirection and ...