VOTE
.
.
🌟
#1
💙💚💙💚💙💚💙💚💙💚💙💚
لویی بعد کلی کلنجار و عوض کردن لباسای مختلف بلاخره یه هودی زرد و یه جین آبی پوشید
موهاشو مرتب کرد واز اتاقش بیرون رفت گوشیشو تو دست گرفته بود
:اوه , دو دقه پیش یه کت شلوار تنت نبود ?
لویی نگاهی به اشتون کرد
:خونه زندگی نداری?اشتون کمی از پاپ کورنو تو دهنش گذاشت و ادامه ی فیلمشو نگاه کرد
لویی چشماشو چرخوند و سمت اشتون برگشت
:فقط اون کت شلوار نبود , خیلی لباسای دیگه هم پوشیدم ولی خب ,بلاخره گفتم همین که هستم , باشم بهتره
:کار خوبی میکنی , برو دیرت نشه
لویی گونه ی اشتونو بوسید
:ازم ناراحتی?:الان نه بدو برو
لویی خندید و سمت در رفت و اخرین چیزی که شنید داد اشتون بود
:هیچ گهی نخوریااااااا
لویی در ماشین و باز کرد که گوشیش زنگ خورد
:الو ? .... اره , آ... باشه , .... نه نه , من توخونه ام .... منتظرم
لویی جرا نکرد برگرده تو خونه چون اشتون صد در صد پوستشو میکند که دقت نکرده هری بهش گفته میاد دنبالش
روی صندلی داخل حیاط نشست و نگاهی به ساعتش کرد
دساشو رو بازوهاش کشید و خواست خودشو گرم کنه که گوشیش زنگ خورد:الو ? .... باشه , نه من میام دم در زنگ نزن لطفا
لویی سریع گوشیشو قطع کرد و تا دم در حیاط دوید , قبل اینکه درو باز کنه نفس عمیقی کشید و خودشو مرتب کرد
درو باز کرد و بیرون رفت که ماشین مشکی هری رو دید
هری با دیدن لویی از ماشین پیاده شد و با لبخند اومد رو به روش ایستاد:هی , آماده ای?
:های , آره
:گونه هات
YOU ARE READING
LOST
Fanfiction❌COMPLETE❌ ژانر : اجتماعی 💕 ♣All i know is im "LOST" without you♠ _larrycouple _harrytop #1_larry #1_harry #1_Louis #1_onedirection and ...