CH . 57

2.3K 413 392
                                    

#1

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

#1

روز اولی که نوشتم CH . 1
فکرشم نمیکردم انقدر با این بوک حال کنین , راستش دلم برای نوشتن CH . فقط تنگ میشه 😂
اره همچین ادم عجیبیم من

سر تموم کردن توینز هم ما این درد سرو داشتیم که هی میگفتن تمومش نکن تمومش نکن ولی بلاخره تموم شد

هرچیزی یه اومدن و یه رفتنی داره .... جز من 😐
قفلی زدم برو هم نیستم , یکی نیس بگه مثل بقیه ی نویسنده ها باش یکم مثلا بگو فلانی فوت شد , بوکم سنگینه , کار داشتم , دیگه حتی انفلانزاااام نتونست دست منو کوتاه کنه
شاید باورتون نشه ولی در حد مرگ سرم و گوشام درد میکنه
تب هم دارم پس اگه هزیون نوشتم شماها جدی نگیرید

هرجام غلط املایی بود لطفا بهم بگید تا درسش کنم من تند تند مینویسم و رد میشم

تنکس , لتس گو

........................

متیو و اشتون رو به روی لویی نشسته بودن
و لویی مثل یه مجرم سرشو پایین انداخته بود و با انگشتاش بازی میکرد

اشتون از جاش بلند شد
:کسی قهوه میخوره?

متیو سرشو تکون داد
:میخوای بری خونه اش?

:اووم ...اره

:بهش فکر کردی ? یا مثلا از بقیه شنیدی چه اتفاقایی میفته وقتی انقدر زود میری خونه ی طرف?

:نه

:من چند موردشو میگم , تا جایی که من شنیدم و دیدم همه از هم سرد شدن , روابطشون برگشته به قبل قرار گذاشتن , بعد یکی دو هفته هر کدوم میگن , بهتره یکم از هم دور باشیم ...یا مثلا میگن من دیگه اون شور و حرارت قبل و بهت ندارم .... بهشون فکر کردی?

اشتون با قهوه برگشت و پاشو رو پاش انداخت
:هی مت وقتی یکی داره به پروستاتت ضربه میزنه تو به هیچی فکر نمیکنی ... میفهمی اینو ?

لویی دستشو رو صورتش کشید
:اش , بس کن

:جدی میگم

متیو نگاه مرگ اوری به اشتون کرد و از جاش بلند شد
:من نمیگم کارت اشتباهه , من فقط میگم ... بهتر بود بیشتر فکر میکردی

LOSTWhere stories live. Discover now