VOTE 🌟
&
COMMENT IF YOU WANT ✍
❌به قسمت قبل بریدو اول چپتر خلاصه ی فصل یک و نوشتم
امیدوارم کمک کنه یادتون بیاد لاو یو گایز , ال ❌※※※※※※※※※※※※※※
لویی روی صندلی داخل سالن خوابش برده بود تا اینکه یکی تکون داد
:هری?
کمی پلک زد و با دیدن ادی دستاشو روی پلکاش کشید
وقتی به جلو خم شد تا دستهای ادی رو بگیره فهمید مدت زیادی روی اون صندلی خوابش برده و کمرش خشک شده بود
:عاخ , لعنتی
: language dada
لویی زد زیر خنده
:متاسفم , فقط این زیادی درد گرفت , ساعت چنده بیبی?
:اووم نگاه نکردم ولی من خوابیده بودم و بخاطر تشنگی اومدم پایین , کاش مثل ددی بزرگ بودم و بغلت میکردم تا ببرمت روی تختت تا بخوابی , متاسفم که فقط تونستم بیدارت کنم دادا
لویی گونه ی ادی رو بوسید و از جاش بلند شد
:پاک یادم رفتم برات بطری رو پر کنم و بذارم کنار تختت
:ددی برنگشته نه ?
لویی ساعت و نگاه کرد , چهار و ۳۰ دقیقه ی صبح بود و لویی نمیتونست دلشوره اشو کنترل کنه اما کاری از دستش بر نمیومد
:نه نیومده
:عمو متی هم ازش خبری نداشت ?
:هیچ کس خبری نداشت , همه رو هم نگران کردم امیدوارم زودتر یه خبری بهمون بده
لیوان و دست ادی داد و به کانتر تکیه زد
:پس بیا با هم بخوابیم دادا , وقتی خورشید بیاد بیرون ددی هم میاد
لویی سرشو تکون داد و ادی رو بغل کرد تا اونو برای خواب به اتاقش ببره
روی تخت کنار ادی دراز کشید و موهاشو نوازش کرد تا اینکه توی زمانی نامعلوم دیگه نفهمید چطور آفتاب صبح پاهاشو لمس کرد و مجبورش کرد از خواب بیدار بشهسریع روی تخت نشست و با دیدن ساعت ۸ و ۵ دقیقه با وحشت پتو رو کنار زد
:ادی , ادی خدای من دیر شده
ادی بسختی پلکاشو از هم وا کرد و با موهایی که توهم رفته بودن به لویی نگاه کرد
:دادا ! امروز ... تعطیله
و دوباره سرشو روی بالشت گذاشت و خوابش برد
لویی کمی فکر کرد , خودش امروز بازرسی نداره
اما ادی چرا مدرسه نمیره !:ادی ? امروز که تعطیل نیست .... ادی عزیزم پاشو
:دا ... دا , مدرسه رو تعمیر میکنن
YOU ARE READING
LOST
Fanfiction❌COMPLETE❌ ژانر : اجتماعی 💕 ♣All i know is im "LOST" without you♠ _larrycouple _harrytop #1_larry #1_harry #1_Louis #1_onedirection and ...