CH . 40

2K 453 376
                                    

VOTE

.
.
.

😁🌟

باورم نمیشه ,من دیروز ۴۰۰ کلمه از این نوشتم
امروز اومدم ادامه بدم دیدم هیچییییی نیس
یه جوری پاک شده انگار اصا نبوده 😐

.
.
.

.
.
.

چشمامو باز نکردم اما مطمئن بودم وقت بیدار شدنه
دستمو رو صورتم کشیدم و چشمامو باز کردم با دیدن ادی که با دهن باز مثل یه ستاره دریایی وسط تخت پهن شده خنده ام گرفت موهامو از رو صورتم کنار زدمو با دست گرفتمشون تا رو صورت اد نریزن ,اروم بوسیدمش , گاهی فکر میکنم بین اد و لویی شباهت های زیادی هست , و همین یه جایی تو سینه امو به درد میاره ... اگه لویی کسی رو داشت که بهش اهمیت میداد هیچ وقت در گیر انتقام من میشد?

سرمو تکون دادم , میگن چیزایی که جوابی براشون پیدا نمیکنی و حل نمیشن هرگز از بین نمیرن حتی اگه بخودت بگی بیخیال ... جایی توی ذهنت که خبر نداری, شب و روز دنبال جوابشه

از تخت پایین اومدم
نگاهی به ساعت انداختم , ۶ صب بود من عادت ندارم بیشتر از این بخوابم , کل زندگیمو توی همین ساعت بیدار شدم و این یه عادت شده برام

یادم اومد دیشب چمدون لباسا رو از تو هلیکوپتر ور نداشتم پس فعلا باید بیخیال دوش صبح میشدم
اما باید قرصامو میخوردم
رفتم سروقت شلواری که دیشب پام بود , و خب توی جیبش یه بسته رو پیدا کردم

از اتاق بیرون رفتم , اتاق رو به رو مال لویی بود و مطمئن نبودم دیشب برگشته یا نه
دراتاقشو باز کردم و وقتی داخل رفتم یه گلوله پتو و کمی موکه از پتو بیرون زده بود فقط دیده میشد

اون بطرز شگفت آوری کیوت بود , توی سن ۲۷ سالگی!
واقعا میخواستم برم و روی تخت بشینم و بهش نگاه کنم , دقیقا به همون موها

ولی از اتاقش بیرون اومدم و تصمیم گرفتم برم قرصمو بخورم

خب سبک خونه خیلی روتین بود مثل همه ی خونه های دیگه ,آشپزخونه طبقه ی پایینه

از پله ها پایین رفتم و وقتی به اونجا رسیدم یه لیوان ورداشتم و توش آب ریختم تا بتونم قرصمو بخورم

انگشتمو رو جلد قرص کشیدم , و ناخود آگاه یاد گذشته افتادم
یه گذشته ی نه چندان دور

فلش بک

آتریس روی مبل جلوی هری نشسته بود

:فکر میکنی دلیل بی خوابی هات مربوط گذشته اس?

هری تو جای چرخید و روی کاناپه دراز کشید               ساعدشو رو پیشونیش گذاشت

:این چیزیه که تو گفتی و من گفتم شاید

:هری اگه بخوای بخشی از زندگیت و از من مخفی کنی ... چطور میتونم کمکت کنم

هری کمی مکث کرد , یک هفته بود که هر وقت تراپیش به این سوالا میرسید اون از کوره در میرفت و از مطب آتریس میزد بیرون

LOSTWhere stories live. Discover now