S2 . CH7

910 251 201
                                    

لویی جلوی مدرسه ی ادوارد ایستاد و به ساعتش نگاه کرد

با دیدن بچه هایی که یکی یکی از مدرسه بیرون میومدن تکیه اشو از ماشین گرفت و جلوتر رفت

ادوارد همراه دوتا پسر از مدرسه بیرون اومد و با دیدن لویی لبخند زد و با انگشتش بهش اشاره کرد و بعد همراه اون دو پسر سمت لویی اومد

:سلام لولو

:سلام سوییتی , هی جویی حالت خوبه ?

:سلام اقای تاملینسون

لویی خم شد و دستاشو روی ران هاش گذاشت

:ادوارد دوست جدیدتو معرفی نمیکنی?

:اوه متاسفم , عامر دوست جدیدم , عامر ایشون پدر منه لویی تاملینسون همونکه بهت گفتم

عامر لبخندی زد و برای لویی دست تکون داد

:عامر خجالتیه لولو , ولی پیش ماها حرف میزنه , اون خیلی خوشگله مگه نه ?

عامر سرشو پایین انداخت و شروع کرد به تکون دادن پاش و همین لویی و بیشتر خندوند

:البته اون خیلی خوشگله , وقتی اوضاع بهتر شد حتما دوستاتو دعوت میکنیم به خونه باشه?

:آرهههه , ممنونم لولو , خب بچه ها من دیگه میرم دوستون دارم

جویی خیلی سریع همراه مادرش از اونجا رفت اما وقتی مادر عامر هنوز دنبالش نیومده بود ادوارد نگاهی به لویی کرد و ازش خواست تا کمی بیشتر پیش عامر بمونن

:مادرت چیکاره اس عامر ?

اد : خونه داره اسمشم صفاست  ... باحاله نه ? اسماشون خیلی باحاله

لویی سرشو تکون داد و دستشو کنار صورت عامر کشید

:همه چی اینجا خوبه ? تو مدرسه ?

اد : میگفت تو مدرسه ی قبلیش اذیتش میکردن اما اینجا ما هواشو داریم دادا

:اد میشه بذاری خودش حرف بزنه ?

اد لباشو جمع کرد و دست عامر و گرفت

:عامر , خجالت نکش دادا خیلی باحاله

عامر کمی مکث کرد و لباشو بهم چسبوند انگار چیزی اذیتش میکرد اما بلاخره به حرف اومد

:اد راست میگه

لویی با شنیدن لهجه ی عامر لبخندی زد و ابروهاشو بالا برد

:چقدر شیرین حرف میزنی , حیف شد باید بیشتر حرف بزنی عامر

:ولی , بقیه میگن ... میگن مثل دهاتی ها حرف میزنم

:گو... چیزه , من یه دوست داشتم که خیلی شبیه تو حرف میزد یه رگه ی پاکستانی داشت اما به هیچ کس اجازه نمیداد لهجه اشو مسخره کنن واسه همینم همیشه موفق بود , این آدما مثل بند کفش هات میمونن اگه درست باهاشون برخورد نکنی تورو زمین میزنن و بعد اووف میشی

LOSTWhere stories live. Discover now