لویی جلوی مدرسه ی ادوارد ایستاد و به ساعتش نگاه کرد
با دیدن بچه هایی که یکی یکی از مدرسه بیرون میومدن تکیه اشو از ماشین گرفت و جلوتر رفت
ادوارد همراه دوتا پسر از مدرسه بیرون اومد و با دیدن لویی لبخند زد و با انگشتش بهش اشاره کرد و بعد همراه اون دو پسر سمت لویی اومد
:سلام لولو
:سلام سوییتی , هی جویی حالت خوبه ?
:سلام اقای تاملینسون
لویی خم شد و دستاشو روی ران هاش گذاشت
:ادوارد دوست جدیدتو معرفی نمیکنی?
:اوه متاسفم , عامر دوست جدیدم , عامر ایشون پدر منه لویی تاملینسون همونکه بهت گفتم
عامر لبخندی زد و برای لویی دست تکون داد
:عامر خجالتیه لولو , ولی پیش ماها حرف میزنه , اون خیلی خوشگله مگه نه ?
عامر سرشو پایین انداخت و شروع کرد به تکون دادن پاش و همین لویی و بیشتر خندوند
:البته اون خیلی خوشگله , وقتی اوضاع بهتر شد حتما دوستاتو دعوت میکنیم به خونه باشه?
:آرهههه , ممنونم لولو , خب بچه ها من دیگه میرم دوستون دارم
جویی خیلی سریع همراه مادرش از اونجا رفت اما وقتی مادر عامر هنوز دنبالش نیومده بود ادوارد نگاهی به لویی کرد و ازش خواست تا کمی بیشتر پیش عامر بمونن
:مادرت چیکاره اس عامر ?
اد : خونه داره اسمشم صفاست ... باحاله نه ? اسماشون خیلی باحاله
لویی سرشو تکون داد و دستشو کنار صورت عامر کشید
:همه چی اینجا خوبه ? تو مدرسه ?
اد : میگفت تو مدرسه ی قبلیش اذیتش میکردن اما اینجا ما هواشو داریم دادا
:اد میشه بذاری خودش حرف بزنه ?
اد لباشو جمع کرد و دست عامر و گرفت
:عامر , خجالت نکش دادا خیلی باحاله
عامر کمی مکث کرد و لباشو بهم چسبوند انگار چیزی اذیتش میکرد اما بلاخره به حرف اومد
:اد راست میگه
لویی با شنیدن لهجه ی عامر لبخندی زد و ابروهاشو بالا برد
:چقدر شیرین حرف میزنی , حیف شد باید بیشتر حرف بزنی عامر
:ولی , بقیه میگن ... میگن مثل دهاتی ها حرف میزنم
:گو... چیزه , من یه دوست داشتم که خیلی شبیه تو حرف میزد یه رگه ی پاکستانی داشت اما به هیچ کس اجازه نمیداد لهجه اشو مسخره کنن واسه همینم همیشه موفق بود , این آدما مثل بند کفش هات میمونن اگه درست باهاشون برخورد نکنی تورو زمین میزنن و بعد اووف میشی
YOU ARE READING
LOST
Fanfiction❌COMPLETE❌ ژانر : اجتماعی 💕 ♣All i know is im "LOST" without you♠ _larrycouple _harrytop #1_larry #1_harry #1_Louis #1_onedirection and ...