CH . 45

1.9K 431 297
                                    

VOTE 🌟

.
.

.
.

.
.

لویی از اتاق کارش بیرون اومد و سمت اسانسور رفت

دکمه رو زد ولی بجای اینکه مثل همیشه یا سمت غذا خوری بره یا پارکینگ , یه طبقه بالا تر رفت

وقتی در اسانسور باز شد ابرهاشو بالا برد , دکوراسیون این طبقه کاملا به بقیه طبقه ها فرق داشت , حتی رنگ بندی و طراحی !
شاید بعد اومدن هری اینجا رو هم تغییر دادن

منشی دفتر ریاست اتاقک رو بازی داشت که درست رو به روی راهرو بود
لویی جلو رفت و سلام کرد

:سلام

:ببخشید آقای استایلز هستن?

زن دستشو از رو کیبورد ورداشت و نگاهی به لویی کرد

:آقای تاملینسون!?!!

:بله خودم هستم

:ببخشید اگه لحن بدی داشتم , یکم کارا زیاد شده

:متوجه هستم

:آ .. ایشون داخل هستن , الان بهشون میگم

از جاش بلند شد و سمت در رفت ,بعد چند لحظه برگشت

:میتونید برید داخل

لویی سرشو تکون داد و سمت اتاق رفت
وقتی وارد اتاق شد هری نگاهی بهش کرد

:سلام لویی , چیزی شده ?

لویی رو به روی میز بزرگ هری ایستاد
:نه , میدونی که الان وقت نهاره و شیفت من تموم شده

هری نگاهی به ساعتش کرد
:اصلا متوجه نشدم , اینجا کار های زیادی دارم که انجام بدم

:عام .. میخواستم بدونم , میشه ... اگه ادی کار خاصی نداره ببرمش بیرون?

هری ابروهاشو بالا انداخت
:جالبه اد مدام با جسیکا درمورد تو حرف میزد , توی اتاق بازی بود اگه جایی نرفته میتونی ازش بپرسی

:جسیکا?

:اره , چطور مگه?

:پرستارشه?

هری لباشو تر کرد و خم شد روی میز
:چیزی توجهتو جلب کرده ?

:نه , من میرم پایین پس , وقت بخیر

لویی چرخید سمت در , از اتاق هری بیرون رفت و منتظر چیز بیشتری از طرف هری نشد

با دهن کجی ادای هری رو دراورد
: چطور مگه ..چیزی توجهتو جلب کرده , ای ای ای

محکم دکمه رو زد و از اون طبقه رفت

........

وقتی رسید اتاق بازی هیچ کس اونجا نبود
کنار در ایستاد و اطراف و نگاه کرد

:افریطه معلوم نیست بچه رو کجا برده

میشل کنار لویی ایستاد
:دنبال کسی میگردی?

LOSTWhere stories live. Discover now