S2 . CH 8

906 227 181
                                    

هری ماشین و خاموش کرد و بعد نگاه کردن به در خونه ای که چند متر باهاش فاصله داشتن به فیلیپ تنه زد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

هری ماشین و خاموش کرد و بعد نگاه کردن به در خونه ای که چند متر باهاش فاصله داشتن
به فیلیپ تنه زد

:همینه ?

:لعنتی , خودشه ... انقدر منو نزن , اگه ازت شکایت کنم تا اخر عمر تو زندانی

هری پوزخندی زد و در ماشین و باز کرد

:یه جوری حرف نزن انگار من هری استایلز و دزدیدم و میخواستم بکشمش

محکم درو بست و سمت خونه ای رفت که فیلیپ بهش ادرس داده بود

.

....................

تقریبا پنج دقیقه بود که به صفحه ی گوشیش زل میزد
باور کردن , دنبال دلیل گشتن و اینکه باید چیکار کرد انگار وقت زیادی از ادم و میگردم

نمیخواست اشتباه کنه , میترسید امیدش با هر کار غلطی از بین بره

:به خودت بیا لویی .... دو حالت داره یا ... واقعا این پیام از طرف هریه , یا نیست

از جاش بلند شد و روی صندلی کنار تختش نشست

:اگه هری نیست چه دلیلی داره بهم پیام بده ... شاید بخواد بگه بیا دیدنم و بلایی سرم بیاره ? اگه هریه چرا پیش پلیس نمیره ! ... یعنی پلیسا با اون عوضیا هم دستن !

سرشو تکون داد

:اینطوری نمیشه من باید صداشو بشنوم

خواست به هری زنگ بزنه اما داخل پیام نوشته بود , نباید این کارو بکنه

:باشه ... باشه صبر میکنم

خواست گوشیشو کنار بذاره که صدای زنگش باعث شد از جا بپره

:این دیگه کیه!

شماره ی ناشناسی که باهاش تماس میگرفت و جواب داد

:ا..الو ?

:هی لویی , منم زین

:اوو .. زین , خوبی? چیزی شده ?

:راستش من زنگ زدم ازت اجازه بگیرم

:اجازه ?

:پسرت اینجاست , خونه ی من

LOSTWhere stories live. Discover now