CH . 32

2K 472 603
                                    

Different Doesn't Mean Wrong!

متفاوته ، دلیل نمیشه که اشتباه باشه!

.
.
.

VOTE 🌟

.
.
.
.
.

THANX

.

.

.

.

.

صداش اصلا هم بلند نبود , اما تیک تیک کردن رو ریتمش وقتی میدونی باید بلند شی ازاردهنده ترین صدای دنیا میشه 

لویی از خواب بیدار شد همینکه چشماشو باز کرد نفسشو بیرون داد و خودشو کوبید رو تختش , باز چشماشو بست

بعد چند لحظه بلند داد زد

:FOCK U 6AM

و از رو تختش بلند شد
گوشیش رو نگاه کرد بازم مثل همیشه از هر سوراخ سنبه ای که میشد  پیام دریافت کرد
لویی پیام داشت
چشماشو چرخوند و گوشیشو پرت کرد رو تخت

وقتی کاراشو انجام داد سمت اشپزخونه رفت و چای ساز رو روشن کرد
میز صبحانه رو چید و یه ظرف از داخل کابینیت برداشت

داخلش غذا ریخت و اونو رو زمین گذاشت

:جان بابیییی? جان بابیییی ? کامان بویییی

جان بابی از سوراخ زیر در اومد داخل خونه و دمشو برای لویی تکون داد و بعد سمت ظرف غذاش رفت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جان بابی از سوراخ زیر در اومد داخل خونه و دمشو برای لویی تکون داد و بعد سمت ظرف غذاش رفت

:اوه پسر خوب

لویی متوجه شد که سگش بدون بیدار کردن لویی داخل حیاط کار خودشو کرده
اونجا یه محوطه ی خاکی برای جان بابی درست کرده بود پس نگرانش نبود

بعد اینکه صبحانه اشو خورد یه سویت شرت و جین مشکی پوشید موهاشو مرتب کرد و کاملا بالا داد

سویچشو برداشت و جان بابی رو ناز کرد
:هی پسر نگران نباش الان خانوم کلنز میاد پیشت

موهای بابی رو بهم ریخت و از خونه اش بیرون رفت

سوار ماشین شد و بعد چند دقیقه بلاخره به محل کارش رسید

LOSTWhere stories live. Discover now