جلوی ورودی ساختمون گروه ویژه مستقر شده بودن
فرمانده جلو رفت و روی زانوی چپش نشست دست راستشو بالا اورد و اونو مشت کرد
وقتی از نیروی جلو پیام حرکت رو گرفت مشتشو باز کرد و دو انگشتشو سمت جلو تکون دادو افرادش یکی یکی و با کمترین سرو صدا از کنارش رد شدن و داخل ساختمون و محاصره کردن
با شنیده شدن اولین صدای شلیک بلاخره افرادی که داخل ساختمون بودن متوجه حضور پلیس شدن
صدای گلوله ها و هشدار هایی که توسط مامورین داده میشد تمام ساختمون و پر کرده بودزیاد طول نکشید که همه جا توسط پلیس پاکسازی شد و فرمانده وارد اتاقی شد که چهار نفر رو با دست هایی بسته و روی زانو به زمین نشسته دستگیر کرده بودن
:جز این دو نفر کس دیگه ای نمونده ?
:۶ نفر بودن قربان , دو نفر طی درگیری کشته شدن
فرمانده رو به نفر اول کرد
:هری استایلز کجاست ?
مرد سرشو پایین انداخت و چیزی نگفت
:ببریدشون
فرمانده نفسش بیرون داد و دکمه ی بیسیمش رو فشرد
:سوژه رویت نشد , تکرار میکنم سوژه رویت نشد
.................
فیلیپ ون مشکی رو داخل کوچه ای پارک کرد و نفس نفس زنان از ون پیاده شد و در کناریشو باز کرد
نگاهی به هری و زنی که کنارش بود انداخت و عرق روی پیشونیشو پاک کرد
داخل ون نشست و در کشویی اونو بست:نزدیک بود بگیرنمون لعنتی
زن خندید و گونه ی فیلیپ و کشید
:گفتم که حواسم هست
فیلیپ دست زن رو عقب زد و به هری که بیهوش روی صندلی افتاده بود و نگاه کردن
:مرتیکه ی لندهور , نفسمو برید تا اوردمش تو ماشین , حالا باید کجا بریم ?
:فعلا نمیدونم , باید یکم فکر کنیم
:اگه اونا حرف بزنن چی?
:امیدوارم که همه مرده باشن ولی اگه کسی حرف بزنه فقط تورو دیدن امیدوارم بهشون اسم خودتو نگفته باشی
فیلیپ با ناباوری به زن نگاه کرد
:تو آشغال عوضی
:عا عا ... مراقب حرف هات باش , به هر حال حرص و زیاده خواهیت نیاز داشت یه ترمز براش بذارم
:اگه کسی به من نزدیک بشه همه چیز درمورد تورو بهشون لو میدم
:من فکر همه جاشو کردم خودتو زحمت نده اما حالا که پلیسا فهمیدن هری دزدیده شده و ممکنه اسم و عکس تو لو بره هیچ کس به من شک نمیکنه , مهلت عقدنامه ی لویی عزیزمون هم تمومه و وقتشه که همه چیز و ازش بگیریم
YOU ARE READING
LOST
Fanfiction❌COMPLETE❌ ژانر : اجتماعی 💕 ♣All i know is im "LOST" without you♠ _larrycouple _harrytop #1_larry #1_harry #1_Louis #1_onedirection and ...