Part 18

408 107 56
                                    

متاسفم بابت تاخیر یکم سرم شلوغ بود‌...سعی کردم پارت یکم طولانی باشه که جبران شه...
ووت و نظر یادتون نره♡

_____________________________________________

کریس برای بار سوم شماره لیام رو گرفت و تلفن رو دم گوشش گذاشت و منتظر موند...

ساعت هفتو نیم صبح بود و تام تو حموم مشغول دوش گرفتن بود.کریس باید صبحونرو حاضر میکرد تا هردو صبحونه بخورن و برن سرکار اما کریس انقدر نگران لیام بود که نمیتونست.
صدای زنانه تقریبا آشنایی که تو تلفن پیچید باعث تعجب کریس شد...

اما:کریس؟

کریس:تو دیگه کی هستی؟

اما نفسی کشید...

اما:اما...اما رابرتز...دوست دبیرستان لیام...و البته دوست امبر...

چند ثانیه زمان برد که کریس بتونه به خودش یادآوری کنه که اما کی بود...
آروم زمزمه کرد...

کریس:آره...یادم اومد...عذر میخوام نشناختم‌.گوشی لیام دست تو چیکار میکنه؟

کریس با سو ظن پرسید،اگه اما رو نمیشناخت و نمیدونست که چطور دختریه قطعا میگفت که لیام شبو تو خونه اما گذرونده و باهاش سکس داشته،اما جواب اما هر سو ظنی رو از بین برد...

اما:لیام دیشب اومد اینجا،حالش خوب نبود. فکر میکرد من میدونم امبر کجاست...

کریس بلافاصله اخم غلیظی کرد و دست آزادشو مشت کرد، با شنیدن اسم امبر اونقدری عصبی شده بود که میتونست تلفنو خورد کنه...

کریس:چرا باید دنبالش بگرده؟

سکوتی نسبتا طولانی برقرار شد تا اینکه بالاخره کریس صدای امارو شنید...

اما:دیروز لیام از خونه ی تو میزنه بیرون و میره خونش تا یکم به خونش برسه.
وقتی کشو لباسو مرتب میکرد یه پوشه پیدا میکنه...پرونده پزشکی امبر...
امبر حامله بود و پدر بچه هم لیام بوده،ولی حدود دوماه پیش سقطش کرده...
لیام بعد اینکه برگه سونوگرافی و برگه سقطو دید دیوونه شد و یه راست اومد اینجا...
راستش من دیشب باهاش حرف زدم،چندتا قرص با یکم ویسکی آرومش کرد و الانم خوابه‌‌‌...حالشم فعلا خوبه پس نگران نباش خب؟

کریس آب دهنشو به آرومی قورت داد و سعی کرد حرفای امارو هضم کنه...

اما:کریس حالت خوبه؟

کریس به سختی جواب داد...

کریس:خوبم...میشه لطفا بازم خبری شد بهم بگی؟

اما:آره...حتما...شمارتو از گوشی لیام برمیدارم...

کریس:ممنون اما...

و سریع گوشی رو قطع کرد و نفس عمیقی کشید.
نمیتونست تصور کنه که الان حال لیام چقدر بده...

Notes to youWhere stories live. Discover now