سلام سلام
هق هق...کاورو بنگرید...
بچه ها میدونم خیلی دیر شد ولی پارت قبل به نسبت سیناش واقعا کم وووت خورده بود دیگه منم بی انگیزه بودم ): ولی هییر آی عم...با یه پارت طولانی...
تازه قول میدم اگه این پارت اذیتم نکنید پارت بعدیو خیلی زود و بدون وقفه بذارم...
خب دیگه حرفای آخرو اول زدم😂امیدوارم لذت ببرین
مچکرم عشقای من❤_____________________________________________
شنیدن صدای هق هق های آروم سب که تو فضای تاریک سینما پیچیده بود باعث میشد دل استیو به لرزه بیفته...به آرومی دستش رو دور شونه سب حلقه کرد و سب رو به خودش چسبوند.
استیو:بلوبری این فقط یه فیلمه.
سب اشکاش رو با پشت دستش پاک کرد و با صدای بغض آلودی گفت...
سب:اون نباید خودش رو میکشت.
استیو لبخند کمرنگی زد و گونه سب رو به آرومی بوسید.
استیو:بیب...آروم باش.
اما وقتی صدای لیدی گاگا به اوج رسید گریه های سب هم به اوج رسید،البته گریه کردن با فیلمی مثل "A star is born" که یه درام به تمام معنا بود عادی به نظر میرسید اما استیو دوست نداشت گریه های سب رو ببینه،مگر اینکه خودش توی سکس باعث این گریه ها شده باشه.
سب دماغش رو بالا کشید و پلک زد تا از شر اشکایی که توی چشماش جمع شده بود خلاص شه.
استیو دستشو دور شونه های سب حلقه کرد.نفس عمیقی کشید و بوسه کوتاه دیگری روی گونه سب گذاشت.استیو:پاشو بریم بلو...
وقتی که هردو از در اصلی سینما خارج شدن،سب برای آخرین بار دماغشو بالا کشید و بالاخره خلاص شد...
سب:عجب فیلم چرت و مزخرفی.
استیو کوتاه خندید و دستشو دور شونه سب پیچید و درحالی که باهم دیگه تو پیاده رو قدم برمیداشتند گفت...
استیو:هی...این فیلم یکی از شاهکارای امسال بود.
سب چشماشو چرخوند.
سب:من که خوشم نیومد...چرا باید این کارو میکرد؟اون دختر هیچوقت نمیتونه خوشحال باشه.
استیو شونه ای بالا انداخت و جواب داد...
استیو:خب بعضی اوقات تحمل یه چیزایی تو زندگی سخته.
سب اخم غلیظی کرد و با صدایی که هنوز بغض آلود بود زمزمه کرد...
سب:به من چه که سخته؟اگه نمیتونه به خاطر کسی که دوسش داره الکلو ترک کنه بیخود میکنه یکیو عاشق خودش میکنه.
استیو سعی کرد جلوی خندش رو بگیره،ولی عصبی شدن سب اونقدر کیوت بود که نمیتونست.استیو نفسی کشید و با لبخند پررنگی ادامه داد...
YOU ARE READING
Notes to you
Fanfictionهمه ی رویاها همیشه رویا باقی نمیمونن...همونطور که تمام شخصیت های خیالی همیشه یه شخصیت خیالی باقی نمیمونن... گاهی یه چیزایی از دل رویاها و خیالات بیرون میان که واقعی میشن...خیلی واقعی...