part3

653 203 113
                                    

_تو اینجا چه غلطی میکنی؟

صدای سوهی باعث شد سرش رو با ترس بالا بیاره و بهش خیره بشه.

مردی که روبروش وایستاده بود هنوز هم همونطور با خونسردی تمام دستهاش داخل جیب هاش بود و مثل لحظه ای قبل که در حال بوسیده شدن بود فقط با چشمهای بی روحِ باز بی حرکت ایستاده بود.

_د...دایه...اون...

_گمشو توی اتاقت زوددد...

روی زمین خودش رو جلو کشید چون نمیتونست به خاطر درد کمر و مچ پای پیچ خورده اش وایسته هر چند زانوش هم صدمه دیده بود و خونریزی داشت.

_تو رو خدا...تو رو خدا دکتر خبر کن...اون...اون حالش خوب نیست...خواهش میکنم...خونریزی...

_اینجا چه خبره؟

صدای بلند مردی که بهشون نزدیک میشد باعث شد سرش رو با ضرب بالا بیاره و اینبار افرادی رو ببینه که کنار پدر و نامادریش که با خشم نگاهش میکردن بهش خیره شدن.

چشمهاش از ترس دو دو میزد و نمیدونست باید چیکار کنه پس مضطرب نگاهش رو دزدید و سرش رو زیر انداخت.

_این پسر،کیه آقای کیم؟

مردی که از ابتدا با بیان جمله اش باعث جلب توجه شده بود دوباره پرسید و سوالی به پدرش خیره شد.

_اون خدمتکارمونه...جناب پارک!

سوهی زودتر از بقیه با هول جواب داد و باعث شد نگاه ها به سمتش برگرده.

جونمیون از پشت دستش رو به نرده های کنارش گرفت و سعی کرد از جاش بلند شه ولی وقتی روی پاهاش ایستاد صورتش از درد جمع شد اما باز هم ادای احترام کوتاهی کرد و سعی کرد با جمع کردن تمام شجاعت درونیش دایه اش رو نجات بده.

_ارباب...دایه...خ...خواهش...

_خفه شو گستاخ چطور جرئت میکنی تو جمع آلفاها حرف بزنی؟

_و البته بتاها...بهتره خودتون رو به ما نچسبونید!

پسر شیک پوشی که سمت چپ مردی که از طرف سوهی جناب پارک صدا زده شده بود ایستاده بود با نیشخند بیان کرد و حرف اون نامادری دیو صفت رو قطع کرد بعد هم با قدم های استوارش به جونمیون نزدیک شد و روبروش قرار گرفت.

جونمیون ازش میترسید از همه آلفاها و اون اخم ترسناک روی صورت هاشون میترسید پس فقط توی جاش لرزید و سکوت کرد.

_چرا لباست خونیه؟صدمه دیدی؟

نمیتونست قدمی به عقب برداره یا فرار کنه پس فقط سر جاش موند و با چشمهای ترسیده به فرد روبروش خیره شد.

_خواهش میکنم...

همونطور که دست لرزونش دور نرده سفت میشد ناخواسته از دهنش در رفت و اونقدر آروم زمزمه کرد که فقط به گوش های تیز دو آلفای کنارش رسید.(😉نکته داره با هوشا)

Goddess of the MoonOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz