part10

908 178 416
                                    

پارت اسمات داره اگه پسرین یا سنتون کمه یا جنبه ندارین نخونید لطفا.من اون دنیا مسئولتی قبول نمیکنما😐😑😒😷
اون قسمتاشو علامت زدم روتون نمیشه برا اسمات کامنت بزارین عیب نداره ولی باقیش کامنتا کم باشه خودتون میدونین دیگه.😈

♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢♢

آلفا که از ماشین پیاده شد جونمیون به خودش اومد و از پله ها پایین رفت تا ازش استقبال کنه.

_سلام آلفا پارک!

به پدر همسرش ادای احترام کرد و با دستهایی که مقابلش گرفته بود محترمانه ایستاد تا دلیل اومدنش به اونجا توی اون موقع از شب رو بشنوه.

_باید با هم حرف بزنیم جونمیون!

چشمهای جونمیون از اون لحن جدی و سرد آلفا کمی درشت شد و مردمک هاش لرزید یعنی چه اتفاقی افتاده بود؟از طرفی تنها بودنش با اون آلفا مضطربش میکرد.درسته که پدر همسرش بود اما به هر حال اون هم یک آلفا بود.

_آ...بله...بفرمایید.

از سر راه کنار رفت تا آلفا از پله ها بالا بره خودش هم پشت سرش با ذهنی مشغول راجع به اینکه درباره چی میخوان اون موقع از شب حرف بزنن به راه افتاد.

بعد از ورودشون در رو پشت سرش بست و وقتی نشستنِ آلفا روی مبل رو دید آب دهنش رو قورت داد و سعی کرد بعد از نفس عمیقش لبخند بزنه.

_میرم براتون چای بیارم!

_نمیخواد بیا بشین.

بعد از کمی مکث آروم جلو رفت و با نگرانی روبروی آلفا نشست.

کمی سکوت بینشون برقرار شد و نگاه آلفا اطرافش رو رصد میکرد تا اینکه نگاهش به وسایلی که کنار ورودی آشپزخونه روی زمین بود افتاد.

جونمیون با دیدن رد نگاه آلفا گوشه ی لبش رو گزید اما چیزی نداشت که بگه پس سرش رو زیر انداخت و با انگشتهاش بازی کرد البته اینبار چون یه دستش باند پیچی بود شروع کرد با نخ گوشه ی باند بازی کردن.

نگاه آلفا خجالت زدگی و دستپاچگی رو توی رفتارش خوند قصد نداشت راجع به اون وسیله ها چیزی بپرسه به هر حال که پسرش رو خوب میشناخت اما با دیدن باند پیچی دور دست امگا نتونست طاقت بیاره و ناخودآگاه با اخم پرسید:دستت چیشده؟

با سوال آلفای پک که با لحن نه چندان ملایم پرسیده شده بود سر جونمیون بالا اومد و وقتی اخم آلفا رو دید نفس توی سینه اش حبس شد پس همسرش اون اخم ترسناک رو از پدرش به ارث برده بود.

_م...من...

_کار چانیوله؟

_چی...ن...نه...خوردم به...به ماشین!

اون اخم ثابت روی صورت آلفا میترسوندش پس سرش رو زیر انداخت و نامحسوس دستش رو کنارش زیر کوسن مبل قایم کرد.

Goddess of the MoonWhere stories live. Discover now