های گایز☺😊فایترم❤️
راستش من میخواستم همونطور که گفتم یه پارت توی دیلی ام آپ کنم و اونجا راجع به این موضوعات صحبت کنیم ولی خب بعدا ترجیح دادم راجع به الهه همینجا توی بوک خودش صحبت کنم تا همه ی ریدر ها بتونن بخوننش.
خب همونطور که میدونید یه همچین پارتی رو قبلا هم توی بوک آپ کردم که اگه یادتون باشه حول محور جونمیون بود و خب...الان میخوام راجع به چانیول حرف بزنم.
ریدرای عزیزم اگه بخوام راجع به حس و حال منه نویسنده حرف بزنم باید بگم که من به عنوان خالق دنیای داستان راجع به خیلی چیز ها فکر کردم و برنامه ریختم که حتی یه جورایی ازش پشیمونم چون اونقدر نکته سنجی کردم که وقتی میخوام بنویسم سرم از شدت فشار درد میگیره چون باید گذشته و آینده و حال رو به هم مرتبط کنم بدون اینکه خللی توی روند منطقی داستان پیش بیاد و شاید همین موضوع هم باعث شده هم کار من سخت بشه هم شما😅 حالا میگم چرا شما
!اما قبلش باید بگم منه نویسنده واقعاً روی هیچ کدوم از کاراکترهام تعصب ندارم و همینطور نمیخوام از هیچ کدومشون طرفداری کنم فقط لازم میدونم یه سری توضیحات بدم تا به قول معروف اون شخصیت براتون جا بیوفته همونطور که قبلا گفته شد جونمیون ضعیفه و من دلایلی آوردم که تقریبا ردش میکرد حالا باید برای چانیول هم به یه سری نکات اشاره کنم.
ببینید فضای داستان یه فضای کاملا تخلیه اما من سعی کردم شخصیت ها و روابط رو تا جای ممکن منطقی بنویسم و شاید همین موضوع باعث شده کار سخت بشه برای مثال لطفا دقت کنید.
چانیول یه بچه بوده که تحت فشارش میذاشتن تا بهترین باشه و اتفاقاتی افتاده که کسی ازش باخبر نیست و از طرفی الگوهاش در حین رشد کیا بودن؟پدر و مادرش که خب خودتون بهتر میدونین چه الگوهای نمونه ای بودن🙄😶
حالا به نظرتون باید یه فرد قدرت طلب از این خانواده در نیاد؟درسته...چانیول باهوش خودخواه و قدرت طلبه!
حالا یه همچین فردی توی سن کم عاشق یه امگا میشه که همزمان برادرش هم دوستش داره به نظرتون یه دفعه میتونه بپذیره شکست خورده؟با اون توصیفات بالا قطعا نه!پس هر کاری میکنه تا به دستش بیاره که نتیجه نمیده که هیچ باعث میشه یه قدرت نفرین شده هم درونش آزاد بشه که همیشه فکر میکنه یه تنبیه و تقاص برای کارهاشه.
حالا با یه قدرت که بقیه رو به کشتن میده و بدرهاش هم که مثل یه شکنجه ی جسمی و روحی همزمان میمونه تنها شده...اگه یه آدم ضعیف بود روانی میشد خود.کشی میکرد یا هر چی تا همه چیز رو تموم کنه ولی آلفامون چیکار کرد؟با اون همه درد قبولش کرد و حتی ازش استفاده کرد تا چیکار کنه؟آفرین!به چیزی که میخواد برسه...یعنی قدرت!
من نمیگم هدفش درست بود چون میبینید که خودش هم پشیمونم اما بالاخره هر کسی توی زندگیش برای رسیدن به یه چیزی تلاش میکنه دیگه نه؟
YOU ARE READING
Goddess of the Moon
Fanfictionالهه ی ماه جونمیون کسیه که تمام عمرش رو تو تنهایی سپری کرده و به اجبار مجبور میشه زمانی که فقط 17 سالشه وارد قلمروی آتش بشه. و داستان زمانی شروع میشه که پسری از قبیله ی آب مجبور میشه برای خوشبختیش بجنگه.توی دنیایی که بیشترش رو پارک چانیول اداره میک...