برای پس دادن پاک کنی که دو ماه قبل بخاطرش منو از خوابم زده بود، وارد رختکن خلوت تیم بسکتبال شد و منو وسط پوشیدن بالاتنه لباسِ تیم پیدا کرد.
نمی تونم از فکر گونه های قرمز و انگشت های کوچولو و تپلش که در حال چلوندنشون توی هم بود، دربیام!
( منم میخوام! ) ناله مانندی که بعد دیدن تتوی بزرگ روی سینه ام زمزمه کرد رو هم می تونم به موارد ریپید شونده توی مغزم اضافه کنم.
YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...