اگه یکم دیگه هوسوک هانی رو تکون تکون بده از دختر خوشگلم چیزی نمیمونه!
بدبختی ماجرا اینجاست که وقتی میخوام از هم جداشون کنم هر دوتاشون آژیر میکشن!
کوک یه گوشه نشسته و تمام شیرموزهای هارو رو داره مثل جاروبرقی هورت میکشه!
جین و سر جهیزیه شوهرم رو ازم گرفتن و توی آلاچیق حیاط از فکش کار میکشن!
نامجون هم که برای هاروی هشت ماهه کتاب تاریخ اسکس ( Essex ) رو میخونه!
من لب اردکیم رو میخوام!!!
YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...