چرا وقتی که هر دوتامون فوبیای ارتفاع (Acrophobia ) داریم باید روی بلندترین برج سئول و درست وسط پشت بومش ایستاده باشیم و سگ لرز بزنیم؟
( ب..بوس..م)
بعد از اون بوسه لرزون و پر از استرس وقتی توی ماشین نشسته بودیم، با ذوق چند بار دست هاش رو بهم کوبید و گفت ( تو آینده قراره به بچه امون پُز این بوسه امون رو بدم و بهشون بگم که در اوج ترس هم با عشق میشه زنده موند!...یونیییییی...مطمئنم اون لحظه بهمون افتخار میکنه! )

YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...