وقت نهار توی سلف اسم مادری که ماهی یه بار باهام تماس میگیره روی مانیتور گوشیم روشن و خاموش شد.
وقتی با صدای گرفته و گریه کرده اش گفت که پدرت بهم خیانت کرده و توی تایلند زن دوم گرفته فقط تونستم بلند بخندم.
مادر بیچاره ام یکم خیلی خیلی دیر متوجه این موضوع شده!
همیشه فکر میکردم اون هایی که توی کارهای دادگاه و قضاوت هستن، خیلی زود متوجه این موضوعات میشن ولی انگار این جا هم استثنائاتی وجود داره!
YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...