توی حموم انقدر قلقلکش دادم که نفسش بالا نمی اومد. حاضرم هر کاری برای ظاهر شدن اون هلال های لعنتی انجام بدم.
روی کاناپه زرد و محبوبمون با باکسر مشکی و پیراهن سفید من که دکمه هاش رو تا به تا بسته، خوابیده بود که زنگ خونه به صدا دراومد!
وقتی متوجه والدین موچی شدم فقط تونستم پتوی نازکی روی جیمینِ نمکیم بندازم و در رو باز کنم.
حیف که شب بود و چراغ های خونه روشن بودن وگرنه در رو باز نمیکردم!
YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...