بعد از اینکه با بدبختی و شونه آسیب دیده ام سر جهیزیه اش رو به خونه بردیم فهمیدم قبل از بیهوش شدنش به موچی زنگ زده بوده و اونم با جی پی اس متوجه مکانش شده بود!
ظاهرا نزدیک ترین مکان هم خونه من بوده! (•_•)
جیمین بعد از دیدن صورت خونی و بدن کبود شده اش انقدر گریه کرد که به سکسکه افتاد.
بدترین جای ممکن هم اونجایی بود که به خاطر موادی که کشیده بود نمی تونستیم به بیمارستان ببریمش!
YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...