امروز بعد از مدرسه شخصا به حضور مینِ بزرگ خوانده شدم و بعد از رگ به رگ کردن رگ های مغزم و از جا درآوردن فک خودش از شدت بالای نصیحت و پنهان کاری افتضاحم به زور به خونه پدریم برده شدم!
اوه!
مثل اینکه اون پزشک فسیلمون هم چیزی رو لو نداده.
از تدبیر و دور اندیشی که داره، خوشمان آمد.*
خب
روابط خانوادگی ما بیش از اندازه پیچیده و در عین حال پوسیده است.
اینو به راحتی میشه از غیبت های سه ماهه پدرم به بهانه سفر های کاری و نبود مادرم بخاطر شغل قضاوتش و پرستاری که از مینهی نگه داری میکنه، حدس زد.
____________
* چون بلاخره یه روزی کل قدرت مینِ بزرگ به یونگی میرسه!
![](https://img.wattpad.com/cover/299304234-288-k573536.jpg)
YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...