مینهی رو به خاطر طلاق والدینمون این روزها زیاد به خونه ام میارم. هرچند که پرستارش بعد از یه ساعت میبرتش!
اعتقاد داره نباید بهم وابسته بشه. مخصوصا که الان حضانتش با مادرشه و من توی عمارت مادریم نیستم!
لب اردکیم هم که وقتی مینهی هست، کلا منو فراموش میکنه!
فکر کنم از این به بعد نباید مینهی رو به خونه ام راه بدم!
![](https://img.wattpad.com/cover/299304234-288-k573536.jpg)
YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...