امروز ناراحت بود. چشم های جادویی و کشیده اش سرخ و پف کرده بودن.
وقتی برای کشیدن سیگار به حیاط پشتی و مخروبه مدرسه رفتم، اونجا دیدمش.
روی زمین خاکی نشسته بود و گریه میکرد.
نتونستم واکنش نشون ندم و برای قطع کردن اون سیل عظیم روی گونه هاش بغلش نکنم!
هنوزم میتونم لرزش خفیف تن ظریف و نفس های گرمش رو روی گردنم احساس کنم.
![](https://img.wattpad.com/cover/299304234-288-k573536.jpg)
YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...