امروز بدون توجه به قانون مخفی کردن ثروت و خاندانم بخاطر اون امتحان کوفتی و شب بیداریم دیر کردم و مجبور شدم از ماشینم برای رسیدن به سر جلسه استفاده بکنم.
مطمئنم قراره مینِ بزرگ به دلیل زیر پا گذاشتن قانون هم رنگ جامعه شدن و متکی بودن به اعتماد به نفس خود در به دست آوردن جایگاه اجتماعی و دوست، مغزم رو با نصیحت هاش رگ به رگ بکنه!
تا الان هم با بدبختی این موضوع رو از اون پنج نفر مخفی کردم!!

YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...