این با اختلاف بهترین وعده غذایی بود که بعد از یه سال خوردم.
چجوری به گردن جیمین بزارم تا هر روز از غذاهای خوشمزه مادرش برام بیاره؟
یا نه چطوره مادرش رو بدزدم تا هر روز برام آشپزی کنه!؟
وقتی با سوال موچی اعظم مجبور شدم بگم که بعد از اتمام مدرسه یک راست وارد شرکت میشم و ترم های دانشگاه لعنتی رو به صورت الکترونیکی پاس میکنم، کله هویجی نتونست خودش رو کنترل کنه و با بالشتک کاناپه بهم حمله کرد!
( توئه چشم گربه ای خبر به این مهمی رو تا کی می خواستی ازمون مخفی کنییییییییییییییییی؟ )
شاید خندیدن به قیافه کیوت و قرمز شده اش کار اصلا خوبی نبود که تبعاتی مثل خیس شدن با لیوان آب نصف و نیمه خورده شده مقابلم داشت!
YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...