صبح با هودی گشاد و شلوارکی که توی تنش می رقصیدن، در حالی که با مشت های کوچیکش چشم های جادوییش رو می مالید، وارد آشپزخانه شد.
فقط از پشت به منه ایستاده سر گاز تکیه داده و ادامه خوابش رو پیش برد!
می ترسیدم حرکت کنم و بیوفته زمین پس تصمیم گرفتم صداش بزنم.
با همون چشم های نیمه باز و پف کرده ی کیوتش جدا شد و سر میز غذاخوری چهار نفره ام روی صندلی ولو شد.

YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...