Patr 47

825 125 2
                                        

صبح با هودی گشاد و شلوارکی که توی تنش می رقصیدن، در حالی که با مشت های کوچیکش چشم های جادوییش رو می مالید، وارد آشپزخانه شد.
فقط از پشت به منه ایستاده سر گاز تکیه داده و ادامه خوابش رو پیش برد!
می ترسیدم حرکت کنم و بیوفته زمین پس تصمیم گرفتم صداش بزنم.
با همون چشم های نیمه باز و پف کرده ی کیوتش جدا شد و سر میز غذاخوری چهار نفره ام روی صندلی ولو شد.

Carrot & MintWhere stories live. Discover now