از امروز تحریمم کرده و دیگه حق دست زدن به سیگار رو هم ندارم. حاضرم سیگار نکشم ولی و دیگه قهر نکنه!
وقتی سلانه سلانه خودش رو روی پاهام جا کرد و آب نبات زرد رنگی رو تو حلقم به جایگزینی سیگار چپوند، فهمیدم قراره به زودی دیابت بگیرم.
این بچه زیادی عاشق رنگ زرد و آبیه!!

YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...