بعد از حرفش بی درنگ به چشمان کوک مستقیم نگاه کرد و ادامه داد؛
تهیونگ:اما تقاص همه درد هام رو میگیرم...
کوکی نمیدانست تهیونگ از چه حرف میزند...حرف هایش عجیب بود...
از چه کسی میخواست تقاص بگیرید؟!...اصلا چرا این حرف ها را به او میزند..
اینها سوالاتی بودند که ذهن پسرک را درگیر کرده بود...
اما تهیونگ اجازه فکر کردن به کوک را نداد و با یک حرکت،وحشیانه گردن کوک را به سمت بالا کشید تا بدن کوک بالا تر بیاید. بلافاصله روی کوک خیمه زد...
کوک میدانست که تهیونگ دیوانه شده است...
ای کاش روزی برسد که خاطرات و گذشته،دست از سر تهیونگ بردارند...ای کاش روزی برسد که دوباره همان تهیونگِ قبلی نمایان شود...
بی رحمانه به جان کوکی افتاد و پیراهن کوک را جوری با دستش پاره کرد که دیگر اصلا نمی شد فهمید آن یک پیراهن است...
کوک از تغییر ناگهانی تهیونگ به خود لرزید...طوری که هر لحظه ممکن بود شلوارِ نداشته اش را خیس کند...
با پاره شدن پیراهنش که تنها لباسی بود که در تن داشت،جیغی زد...تهیونگ سیلی دردناکی به پسرک زد و گفت؛
تهیونگ:من بهت اجازه جیغ زدن دادم؟هاااان؟
"هان" آخرش را جوری فریاد زد که کوک به معنای واقعی لال شد...
تنها بغض بود که به گلویش چنگ میزد و سراغش را می گرفت....
شروع کرد به التماس کردن...سعی کرد با دستانش جلو حرکت دستان تهیونگ را بگیرد،پس با دستانش،مچ دست های تهیونگ را گرفت... و گفت؛
جونگکوک:تر..تروخدا..غلط کرد..کردم.
دیگر نمی توانست جلوی گریه هایش را بگیرد...پس با تمام توان گریه کرد و با سوز اما بسیار بسیار آرام ادامه داد؛
جونگکوک:من هنوز درد دارم!
تهیونگ ناگهان متوقف شد!
دست هایش از حرکت ایستادند...و در گذشته غرق شد...
"من هنوز درد دارم"
"من هنوز درد دارم تهیونگ"
"دردم گرفت تهیونگ"
"اخ دردم اومد"
و
....با گیجیِ تمام از روی کوکی بلند شد...صدا های درون مغزش داشت دیوانه اش میکرد...
به سمت دیوار رفت...سرش را با دست هایش گرفت و به دیوار تکیه داد...
فقط صدا بود و صدا بود و صدا بود....
ذهنش پر شده بود از صدا های قدیمی...
سر و گوشش را محکم فشار داد و نشست و به دیوار تکیه داد...
کوک از این حرکت تهیونگ متعجب شد...او نیز گیج شده بود...اما با شنیدن داد و فریاد های تهیونگ به خودش آمد...
تهیونگ از دردی که داشت فقط داد میزد...فریاد میکشید و بر سرش می کوبید...
بر سر خود میزد و فریاد میکشید؛
تهیونگ:بسههههه بسهههه خفه شووو
کوک دلش میخواست نزدیکش شود و آرامش کند...اما می ترسید...
ولی..
ولی اصلا برای چه باید به او کمک میکرد...با شنیدن صدای کوبیده شدنِ در،نگاهش را به سمت در چرخاند...
جیمین: تهیووونگ...درو باز کننن.. تروخدا باز کن...عزیزم من اینجام...تهیونگم در رو باز کن..
حرف میزد و در را می کوبید...
ناگهان با صدای بلندی در را شکاند و وارد اتاق شد...
یک راست بدون نگاه کردن به کوک، به سمت تهیونگ رفت و او را در آغوش کشید...
با بغض شروع کرد به حرف زدن؛
جیمین: جانم عزیزم...آروم باش..آروم باش...هیچی نیس تهیونگم...اون فقط یه گذشته است...هیس عزیزکم...من اینجام
با درد حرف میزد و تهیونگ را نوازش میکرد...
میدانست که چقدر تهیونگ درد میکشد...میدانست با تمام سنگدل بودنش، باز هم درد میکشید....
جیمین:قرص هات کجاست...حرف بزن عزیزکم...قرص هات کجان...
تهیونگ با همان حال خرابش فقط یک کلمه گفت؛
تهیونگ:اتاقمجیمین بلافاصله از جا برخاست و به سمت اتاق تهیونگ رفت...
کوک گیج شده بود...
جیمینش چرا به تهیونگ میگفت عزیزکم... چرا حتی بهش نگاه نکرد و بی درنگ به طرف تهیونگ رفت...
در همین فکر ها بود که همان فردِ مهمان را در چارچوپ در دید...
با یک لبخند داشت به کوک نگاه میکرد...به طرفش رفت...
روی زمین، جلوی کوک که روی تخت نشسته بود، زانو زد و گفت؛
"چقدر بزرگ شدی..."
یعنی او که بود که کوک را میشناخت؛
فرد ناشناس دستش را با مهربانی به گونه ی کوک کشیده و گفت؛
"می دونم منو یادت نمیاد...نمیخواد به خودت فشار بیاری...من جینم..کیم سوکجین"
کوک از طرز حرف زدنش، خوشش آمد...به نظرش مرد مهربان و خوبی به نظر می رسید...قطعا فرد خوبی بود.
جونگکوک:منم جونگکوکم که البته فکر کنم منو میشناسی.
جین:مگه میشه خرگوشک نازم رو نشناسم...
جین بعد از این حرفش،سر چرخاند و به تهیونگ که گوشه اتاق کِز کرده بود و به آن دو نگاه میکرد،خیره شد؛
در همین حال و احوال بودند که جیمین گریان به همراه لیوان آبی و قرصی وارد اتاق شد...
جیمین:بیا تهیونگم...بیا بخور...
لیوان و قرص را به تهیونگ داد...و تهیونگ هم بی درنگ قرص را خورد...
جیمین دست های تهیونگ را گرفت و بلندش کرد به سمت اتاقش او را هدایت کرد..
و کوک را با هزاران هزار سوال تنها گذاشت...
ادامه دارد...
![](https://img.wattpad.com/cover/304733144-288-k491758.jpg)
ESTÁS LEYENDO
[ 𝑰'𝒎 𝒊𝒏 𝒑𝒂𝒊𝒏...𝑴𝒂𝒔𝒕𝒆𝒓! ]
Fanfic𝑵𝒂𝒎𝒆:[!درد دارم...مَستر] 𝑴𝒂𝒊𝒏𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆:𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌 𝑺𝒊𝒅𝒆 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆:𝑾𝒉𝒂𝒕𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒚𝒐𝒖 𝒈𝒖𝒆𝒔𝒔! 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆:𝑨𝒏𝒈𝒔𝒕,𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆,𝑺𝒎𝒖𝒕,𝑲𝒊𝒏𝒌,𝑫𝒓𝒂𝒎𝒂,𝑯𝒂𝒑𝒑𝒚 𝑬𝒏𝒅 ...