جین بعد از آروم کردن پسرک،او را از آغوشش جدا کرد و شروع کرد به حرف زدن؛
جین:کوکی قشنگم...من همه چیز رو درست میکنم..البته تنها نیستم..من و جیمین و نامجون و یه نفر دیگه که هنوز باهاش آشنا نشدی قراره بهت کمک کنیم...هم به تو هم به تهیونگ...نگران هیچی نباش عزیزکم..فقط..
کوک اجازه حرف زدن بهش را نداد و گفت؛
جونگکوک:نامجون؟!همون مرد خشنه که مسئول سفر بود؟!اون...اون مگه منو میشناسه؟!با اون همه اخم و خشونت چجوری میخواد بهم کمک کنه...
جین از کیوت بودن کوکی تک خنده ای کرد و موهای پسرک را با دستانش بهم ریخت؛
جین:اره عزیزم..همون مرد اخمو عه قراره کمک مون کنه...بله میشناستت..و در ضمن...
چشمکی زد و ادامه داد؛
جین:نامجون اصلا ترسناک نیست...به چهره ی اخمو و عصبیش نگاه نکن...قلبش مثل یه گنجشکِ نازه...
و بعد خودش به حرف خودش خندید
کوک خیره لبخند جین شد و او هم خندید...انگار از داشتن جین خوشحال بود..خیلی خوشحال
اما با سوالی که در ذهنش پدید آمد،لبخند روی لبش خشک شد؛
جونگکوک:تو دلیل تمام درد کشیدن هام رو میدونی؟!مگه نه؟!
لبخندِ جین با سوال ناگهانی کوک،از بین رفت و به پسرک خیره شد؛
جین:متاسفانه یا خوشبختانه باید بگم میدونم...اما فعلا هیچی نمی تونم بهت بگم...حداقل تا زمانی که خودم مطمئن نشدم نمی تونم حرفی بهت بزنم...فقط
گوشی اش را در آورد و ادامه داد؛
جین:فقط بدون این تهیونگی که اینقدر دیوونه بازی در میاره یه زمانی حتی جرات نداشت یه مورچه رو لِه کنه...میخوام چند تا از عکس های قدیمی رو بهت نشون بدم...و یه در خواستی دارم ازت..
کوک ساکت به جین خیره شد تا حرفش را ادامه دهد؛
جین:میدونم شاید یکم در خواست جالبی نباشه ولی اگه با دیدن عکس ها چیزی یادت اومد یا علائم خاصی نشون دادی حتما بهم بگو باشه؟!
کوک به نشانه ی"باشه" سری تکان داد...و جین لبخندی زد...
با پیدا کردن عکس مورد نظرش گوشی را به سمت کوکی گرفت و گفت؛
جین:آمممم...خب یکی یکی شروع میکنم به نشون دادن...هر کدوم برات آشنا بود بهم بگو...خب اول از همه بهم بگو این خونه برات آشنا نیست؟!نمیخوام به خودت فشار بیاری...فقط خوب تمرکز کن...
VOCÊ ESTÁ LENDO
[ 𝑰'𝒎 𝒊𝒏 𝒑𝒂𝒊𝒏...𝑴𝒂𝒔𝒕𝒆𝒓! ]
Fanfic𝑵𝒂𝒎𝒆:[!درد دارم...مَستر] 𝑴𝒂𝒊𝒏𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆:𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌 𝑺𝒊𝒅𝒆 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆:𝑾𝒉𝒂𝒕𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒚𝒐𝒖 𝒈𝒖𝒆𝒔𝒔! 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆:𝑨𝒏𝒈𝒔𝒕,𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆,𝑺𝒎𝒖𝒕,𝑲𝒊𝒏𝒌,𝑫𝒓𝒂𝒎𝒂,𝑯𝒂𝒑𝒑𝒚 𝑬𝒏𝒅 ...