چه دردناک..
چه دردناک وقتی با حقایق تلخ رو به رو میشوی...
حقایقی که مو به تنت سیخ میکند..
حقایقی که که عقل از فهمِ آن، ناتوان است...
همانطور که هوسوک از هضمِ آن، ناتوان است...
هوسوکی که با فهمیدن ماجرا، قلبش آتش گرفت...
قلبی که برای پسرک بی گناه سوخت.
تمامِ فکر و ذکرش جونگکوک بود...
جونگکوکی که بی دلیل در آتش انتقام سوخت...بی هیچ گناهی!
درد معده اش نفسش را بریده بود...درد معده ای که حالا بخاطر فهمیدن حقایق، فوران کرده بود...
اما آیا درد معده اش با درد هایی که کوک چشید، یکی بود؟!
وقتی کار های تهیونگ در مقابل کوک را به یاد می آورد، از تهیونگ متنفر میشد...
وقتی کار های یونگی در مقابل تهیونگ را به یاد می آورد، از یونگی متنفر میشد...
وقتی کار های پدر تهیونگ در مقابل خانواده بی گناهِ یونگی را به یاد آورد، از پدر تهیونگ متنفر میشد...
واقعا چه روزگار عجیبی!
همه ی تصمیمات ریز و کوچک باعث این نفرت ها شد...
تصمیمات ریزی که اشتباه بودند...تصمیماتی که راه زندگی شان را تغییر داد.
مراقب تصمیم هایمان باشیم...
خودخواه نباشیم...
زود قضاوت نکنیم...
و از همه مهم تر
دلِ یکدیگر را نشکنیم...
...
با معده درد شدیدش از اتاق( اتاق بیمارستان) خارج شد...[هوسوک]
گلویش از شدت بغض، درد میکرد...
قلبش از شدت مهربانی، میسوخت...
خراب کرده بودند...همه چیز را خراب کرده بودند...
دلش برای جیمین هم کباب بود...
جیمینی که خود خوری میکرد...
جیمینی که غرورش خرد شد...
به جیمین که پوستش به زردی میزد خیره شد...
حالش خوب نبود...حال هیچ کدامشان خوب نبود.
و چقدر برای جیمین سخت بود...چقدر بخشیدن یونگی برای جیمین سخت بود.
و حالا سخت تر از همه وجود یونگی، رو به رویش بود...چقدر وقیحانه!
یونگی بدون هیچ واکنشی رو به روی جیمین ایستاده بود و به جیمین خیره بود...
جیمین مستقیم به چشمان یونگی خیره شد...چشم هایی که اثری از غم در آن وجود نداشت...چه بی شرمانه!
ŞİMDİ OKUDUĞUN
[ 𝑰'𝒎 𝒊𝒏 𝒑𝒂𝒊𝒏...𝑴𝒂𝒔𝒕𝒆𝒓! ]
Hayran Kurgu𝑵𝒂𝒎𝒆:[!درد دارم...مَستر] 𝑴𝒂𝒊𝒏𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆:𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌 𝑺𝒊𝒅𝒆 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆:𝑾𝒉𝒂𝒕𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒚𝒐𝒖 𝒈𝒖𝒆𝒔𝒔! 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆:𝑨𝒏𝒈𝒔𝒕,𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆,𝑺𝒎𝒖𝒕,𝑲𝒊𝒏𝒌,𝑫𝒓𝒂𝒎𝒂,𝑯𝒂𝒑𝒑𝒚 𝑬𝒏𝒅 ...