Questions🎈

1.7K 161 72
                                    

بچه ها

درباره ی چند موضوع میخوام صحبت کنم و برم...

معمولا من آدم زود رنجی نیستم...و انتقاد پذیر هم هستم اما از اینکه یه چیز رو چند بار تکرار کنم متنفرم...پس برای آخرین بار چند تا چیزو میگم

۱)درباره روند داستان باید بگم که اگه دقت کرده باشید روند داستان هر روز داره کم کم تغییر میکنه...امیدوارم متوجه شده باشین..و همچنین من نمی تونم یهو زندگیشون رو تغییر بدم که...فکر کنید مراحل زندگی خودتونه

۲)شخصیت ها داستان طبق ذهنیت های منه...ممکنه یکی دوست داشته باشه ممکنه یکی نداشته باشه ولی باید اینو بدونید که من تمام داستان رو بر اساس شخصیت های پسرا(شخصیت ها ذهنیتی خودم) نوشتم پس نمی تونم یهو بدون هیچ دلیلی شخصیت ها رو عوض کنم..

۳)شاید سوال خیلی هاتون باشه که" چرا گذشته یا همون نکته اصلی رو زود تر لو نمی دم"...مشکلی نیست الان بهتون جواب میدم..

خب دوستان...همان طور که میدانید پارت هایی که من اپ میکنم در حد روزانه اس..درست؟!
درسته ۵۶ تا پارت آپ کردم اما ۵۶ تا پارت کوتاه واقعا اگه همه اش رو در قالب پی دی اف ارائه بدم شاید ۱۰۰ صفحه هم نشه...و من تا الان فیک طولانی ای نخوندم که سر همون ۱۰۰ صفحه اول بیاد و داستان اصلی رو لو بده...و همچین واقعا من تا الان بیش از اندازه براتون اسپویل کردم و مطمئنم خیلی هاتون به طور کلی قضیه رو فهمیدید..

۴) بچه ها واقعا ازتون میخوام که شرایط فیک رو درک کنید...من این فیک رو دارم بر اساس احساسات واقعی که یه انسان میتونه داشته باشه می نویسم...و نمی تونم به راحتی داستان رو تغییر بدم..یا سریع تمومش کنم...لطفا به تعداد پارت ها توجه نکنید...شما نهایت تو ۲ ساعت یا حتی شاید ۱ ساعت می تونید کل این ۵۰ و خورده ای پارت رو بخونید...

*برای مثال: تهیونگ یه انسان زخم خورده است که توی گذشته رنج دیده و تحولات روانی بهش دست داده...پس من نمی تونم یهو بیام بگم وای تهیونگ چقدر مهربونه..داره کوکو ناز میکنه وای...اختلال روانی شوخی بردار نیست که یه روزه تموم بشه*

امیدوارم شرایط من و فیک رو درک کرده باشید...سوالی داشتید همینجا بپرسید..

بوس بهتون💜
 

[ 𝑰'𝒎 𝒊𝒏 𝒑𝒂𝒊𝒏...𝑴𝒂𝒔𝒕𝒆𝒓! ]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora