وانگ ییبو و شیائوجان رو به اتاق تحقیقات بردند.
کارگاه: اینجا هرچی بگید صداتون ضبط میشه. آماده اید؟
ییبو به جان نگاه کرد و جان هم به معنی تایید سرشو بالا پایین کرد.
جان: آماده ایم
کارگاه دکمه ضبط صدا رو فشار داد و شروع به پرسش کرد: تا حالا چه جرم هایی انجام دادید؟
جان: اخازی از مردم. هک. جعل اسناد و...
کارگاه: این درسته که مواد هم جا به جا می کردید؟
جان: توی فروش و جا به جایی مواد نقشی نداشتیم... حتی مخالف افرادی بودیم که این کارو می کردن
کارگاه: نحوه کارتون رو توضیح بدین
پرسش و پاسخ هاشون چندین ساعت زمان برد.
علاوه بر اینکه به تک تک سوال ها صادقانه جواب دادند. همه خلاف های چنگ یائو و افرادش و حتی آدرس مخفیگاهش رو به پلیس لو دادند.
در آخر کارگاه نگاهی به ییبو انداخت و گفت: حیف نیست با این سن کم مجرم باشی؟! آخه چرا همچین راهی رفتی؟!
ییبو: گیاهانی که تو دریا و اقیانوس رشد میکنن، از زندگی گیاهی که تو مرداب دست و پا میزنه تا بزرگ شه، چی میدونن؟!
***
روز اولِ دادگاه بود. ییبو و جان با وکیلشون نشسته بودند. دادستان وارد دادگاه شد و کمی بعد قاضی هم وارد شد.
قاضی: دادستان لطفا شروع کنید
دادستان اسناد و مدارک رو به دادگاه ارائه داد.
وکیل: جناب قاضی. از اونجایی که موکل های من، خودشون به جرمشون اعتراف کردن، از شما خواستار تخفیف برای مجازاتشون هستم
قاضی چکشش رو روی میز زد و حکم نهایی رو اعلام کرد: مجرم ها، آقای وانگ و آقای شیائو رو به 2سال زندان محکوم میکنم. ختم دادگاه
***
YOU ARE READING
انتهای تاریکی
Fanfictionپایان این راه به کجا ختم می شه؟ اصلا پایانش مهمه یا اتفاقاتی که تو مسیر می افته؟! شاید همین اتفاق هاست که مسیر زندگی و در نهایت پایانش رو تغییر میده... تو بهترین اتفاقی بودی که برام افتادی! مسیر زندگیم با اومدنت عوض شد! درست وقتی که توی تاریکی گی...