پارت57

128 38 2
                                    

دور آخر مسابقات شروع شد. ییبو با سرعت خوبی شروع کرد، نیمی از مسیر رو طی کرد اما وسط راه عقب افتاد. تسلیم نشد و با سرعت به راه خودش ادامه داد. چیزی به خط پایان نمونده بود و همچنان از بقیه عقب بود. زیر لب زمزمه کرد: من باید اول شم! جان منو بارو داره... نمیخوام ناامیدش کنم
فشار دستشو روی گاز بیشتر کرد و موفق شد موتورسوارهایی که ازش جلوتر بودند رو یکی یکی رد کنه و در آخر خط پایان رو رد کرد.
گزارشگر مسابقه توی میکروفون اعلام کرد: برنده مسابقات 2021 آسیا... شرکت کننده شماره 85 از چین، وااانگ ییبووو
اشک تو چشمای جان حلقه زد. تو دلش گفت: میدونستم که میتونی...
ییبو روی جایگاه نفر اول ایستاد. جام رو گرفت و مدال رو گردنش انداختند.
خبرنگارها ازش عکس و فیلم می گرفتند. طرفدارها ریختند سرش تا ازش امضا بگیرند. وقتی سرش خلوت تر شد جان به سمتش دوید و محکم بغلش کرد.
ییبو: دیدی تونستم...
جان: بهت افتخار میکنم وانگ ییبو! با اول شدنت خوب حال اون عوضیا رو گرفتی...
ییبو به رختکَن رفت و لباسش رو عوض کرد.
به محض خارج شدن از محوطه مسابقه، خبرنگارها دورش جمع شدند. جان عقب تر ایستاد.
-این درسته که دور اول از عمد تقلب کردن و حذفتون کردن؟
ییبو: درسته
-شما رئیس شرکت شیانوا هستید درسته؟!
ییبو: بله
-شنیدم شما گذشته خوبی نداشتید و سابقه زندان دارید!
ییبو جوابی نداد...
-لطفا جواب بدید! این درسته که شما قبلا زندان بودید؟
جان جلو اومد: توی همچین موقعیتی چرا از گذشته اش حرف میزنید؟! چیزی که مهمه زمان حال و آینده است...
خبرنگارها که از خودشون خجالت کشیده بودند، ساکت شدند.
-ولی شما کی هستید؟ ما داشتیم با وانگ ییبو مصاحبه می کردیم
جان از اینکه جواب بده و جوابش برای ییبو بده شه میترسید...
ییبو: اون دوست پسرمه و به نظرم زندگی شخصیم به کسی مربوط نیست! لطفا مارو بد قضاوت نکنید!
جان از جواب و شجاعتی که ییبو به خرج داده بود، تعجب کرد!
***

انتهای تاریکیOnde histórias criam vida. Descubra agora