دریا (۴)

2.3K 528 182
                                    

سلام به همگی
این روزا سرم به شدت شلوغه و شدیدا هم رایتر بلاک شدم. ولی خواستم سر قولم بمونم و داستان رو آپ کردم
امیدوارم دوستش داشته باشین و از خوندنش لذت ببرین

ووت و کامنت رو فراموش نکنین چون تتها توقعیه که ازتون دارم و تنها چیزیه که بهم برای بهتر نوشتن انگیزه میده

کلی بوس بهتون😘❤🥰

********************

سرش در حد انفجار درد میکرد و چشم‌هاش به سوزش افتاده بود. اگر میخواست به میزان افتضاح بودن شب قبل امتیاز بده،از ده قطعا صد میداد. یک چیز، حتی یک چیز طبق خواسته‌ها و برنامه‌اش پیش نرفته بود و همین میتونست به اندازه‌ی کافی دیوونه‌اش کنه.

دیسک کمر مسخره‌اش هم امونش رو بریده بود و نگرانی بزرگش این بود که آیا اصلا دیگه میتونه پسرش رو بلند کنه یا نه؟ اون همه خم و راست شدن و احترام گذاشتن به افرادی که فقط برای سیر کردن شکمشون به اونجا اومده بودن و اهمیتی نمیدادن اون مهمونی برای بازگشت پسر یکی از شرکاشونه، حسابی به خدمت کمرش رسیده بود.

تازه میخواست از رابطه‌ی بانمک مادر و پسرش لذت ببره که کیونگسو و کای سراسیمه از پله‌ها پایین دویدن و کیونگ خودش رو به در ورودی ویلا رسوند و کای به سمت چان دوید.

× چان... چان عجله کن. شارلوت برگشته.

تا خواست متعجب بشه کای تعظیم بلند بالایی به خانم پارک کرد و هیون‌کی رو از بغلش گرفت و به چان داد.

× برو بالا. ما اون دختر رو دست به سر میکنیم و تا نگفتیم اصلا نه خودت بیا پایین نه بذار بک بیاد.

و بیرون دوید. مادرش هم شوکه و هم ناراحت بود که چطور و به چه جرئتی نوه‌ی عزیزش رو اونطوری از آغوشش گرفتن ولی چان هم برای توضیح بیشتر نمیتونست وقت تلف کنه.

+ ببخشید مامان. از طرف‌ من با همه خداحافظی کنین و سعی میکنم بعدا براتون توضیح بدم.

و صدا شدن اسمش از طرف مادرش رو نادیده گرفت و به سمت پله‌ها دوید.

از طرفی از خانواده‌اش ممنون بود که در کمال آرامش مهمونی رو مدیریت کردن و بدون هیچ آبروریزی‌ایی، درواقع آبروریزی بیشتری، بعد از خداحافظی مهمونی رو به پایان رسوندن و از طرفی بخاطر راه انداختنش هم از دستشون کلافه و عصبی بود. چه لزومی داشت؟ نتیجه‌اش بجز یک روز تمام استرس خودش و بکهیون چی بود؟

از اون گذشته، اصلا شارلوت از کجا سر و کله‌اش پیدا شده بود؟ مگه نباید تو هواپیما میبود و تا چند ساعت آینده به آمریکا میرسید؟ چرا یکدفعه‌ایی بدون خبر قبلی مقابل خونه‌‌اش پیداش شده بود؟ اون دختر...

اتفاقات شب پیش هنوز مقابل چشم‌هاش بود و اعصابش رو به بازی میگرفت. مطمعنا میتونستن یه درامای خیلی خوب از وضع زندگیش بسازن. از اونایی که ببینده رو کلافه میکنه. از اونایی که احتمال نود درصد از وسط داستان، سریال رو دراپ میکنن.

The Type [ Completed ]Where stories live. Discover now